استدلال - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
استدلال یا گَواهآوری (به انگلیسی: Reasoning)، ترکیب قانونمند قضیه (های) معلوم برای رسیدن به قضیه (های) تازه است. استدلال یعنی برای ادعا و گفته خود دلیل و علت ارائه کنیم. در استدلال، ذهن بین چند قضیه، ارتباط برقرار میکند تا از پیوند آنها، نتیجه زاده شود و بهاینترتیب نسبتی مشکوک و مبهم به نسبتی یقینی تبدیل شود به عبارتی دیگر به تجمیع تصدیقات (به جملات خبری گفته میشود که بر سلب یا ایجاب مطلبی دیگر امر دارد. مانند: جیوه فلز است. انسان حیوان نیست.[۱]) برای اثبات تَصدیقی دیگر استدلال گفته میشود.
انواع استدلال
[ویرایش]- شهودی:
- استدلالی است که بر پایه حواس پنجگانه است، از آنجا که همیشه حواس ما در خطا و اشتباه است، چنین استدلالی پایه محکم و قابل اتکا ندارد.
- تمثیل (منطق) (Argument from analogy)
تمثیل سرایت دادن حکم یک موضوع به موضوع دیگر به دلیل مشابهت آن دو به یکدیگر است. واژهٔ تمثیل در این بافت به معنای تشبیه کردن یا مانند کردن چیزی به چیزی دیگر بهکار رفته است. در استدلال تمثیلی میکوشیم تا براساس همانندی بین دو چیز، حُکمی را که برای یکی از آنها درست میدانیم برای دیگری هم درست بدانیم. نکتهٔ درخورِ توجه در این استدلال آن است که این استدلال برپایهٔ همانندی است نه محتوا. استدلال تمثیلی برپایهٔ وجهشبه بین دو چیز است؛ برای نمونه گُمان میکنیم شخصی بهنام حسین تیزهوش است. حسین برادری بهنام حسن دارد. وجهشبه حسین و حسن برادری آنها نسبت به یکدیگر است؛ ازهمینرو، میگوییم چون حسن برادر حسین است، حسن هم تیزهوش است. چنین استدلالی تنها براساس برادری بین حسین و حسن پایهگذاری شده است.
- شیوههای نقد استدلال تمثیلی
هرچه همانندی میان دو پدیده بیشتر باشد، استدلال تمثیلی اُستوارتر و نیرومندتر است؛ اما نتیجهٔ آن هیچگاه قطعی نیست. برای نقد استدلال تمثیلی میتوان دو روش را بهکار گرفت:
۱- نگاه کردن به جنبههای گوناگون؛ برای نمونه اگر کسی بگوید: «سخنان انسانهای بزرگ که در گذشته میزیستهاند مانند مواد آرایشیاند که پس از مدتی دیگر نباید آنها را استفاده کرد». میتوانیم در پاسخ بگوییم: ما دربارهٔ سخنان آنها گفتوگو میکنیم که پیامد اندیشهٔ بشر است نه دربارهٔ مواد آرایشی. آنگاه، به جنبههای گوناگونِ میان این دو پدیده بنگریم و بگوییم: برخی از سخنان بزرگان بخشی از اندیشه بشر را در بر میگیرند که پس از گذشتِ سدهها هنوز درست هستند.
۲- یافتنِ استدلالی دیگر دربرابرِ آن استدلال؛ روشِ رویارویی با استدلال تمثیلی نادرست، یافتنِ استدلال تمثیلی، دربرابر آن است؛ برای نمونه در رد استدلال گفتهشده در بالا، میتوان گفت: خیر، سخنان بزرگان همانند اشیایِ زیرخاکیِ ارزشمندیاند که بسیار گرانبها هستند و چهبسا با گذشت زمان به ارزش آنها افزوده میشود.[۲]
استقرا نوعی استدلال است که در آن ذهن از جزء به کل سیر میکند. البته در منطق جدید این تعریف رد شده است؛ یعنی چند مورد جزئی را مشاهده میکند و سپس یک حکم کلی میدهد؛ مثلاً در چند مورد آب را حرارت میدهیم و میبینیم که در صد درجه سلسیوس (سانتیگراد) میجوشد و از این نتیجه میگیریم که هر آبی در صد درجه سلسیوس میجوشد.
واژهٔ استقرا به معنای جستوجو، کاوش و در پِی چیزی رفتن است. ازآنجاکه در استقرا یکبهیک جامعهٔ آماری را بررسی نمیکنیم و تنها نمونههایی از آن را بهکار میگیریم، پایهٔ استقرا براساس گمانهزنی است؛ برای نمونه: بیِنگارید که مادر یک خانواده هر روز ساعت ۱۲ نهار میپزد. به مدت یک هفته کار او را بررسی کردیم و نتیجه گرفتیم که مادر این خانواده هر روز ساعت ۱۲ نهار میپزد؛ اما، این نتیجه یقینی نیست چرا که تمام روزهای عمرِ این مادرِ خانواده را بررسی نکردیم و ممکن است روزی بیاید که در ساعت دیگری نهار بپزد؛ بنابراین، نتیجهٔ بدستآمده از استدلال استقرایی همواره یقینی نیست. استدلال استقرایی بر دو گونه است:
۱- استقرای تام; بررسی و پژوهیدنِ تمام موارد یک جامعه آماری و دادن یک حکم کلّی؛ برای نمونه: اگر میزان تیزهوشی تمام دانشآموزانِ یک کلاس را بررسی کنیم و به این نتیجه برسیم که همهٔ دانشآموزان آن کلاس، تیزهوش هستند؛ چنین نتیجهگیری برگرفته از استقرای تام است. در استقرای تام تمام موارد یک جامعهٔ آماری در اختیارِ ما قرار دارند. باید به این نکته توجه داشت که نتیجه در استقرای تام، یقینی است.[۳]
۱- استقرای ناقص; بررسی و پژوهیدنِ چندین مورد در یک جامعهٔ آماری که موارد بررسینشده را هم نیز در بر میگیرد. برای نمونه بدون بررسی کردنِ تمام شهروندان یک کشور، چند تن از آنها را دارای صفتی بدانیم و سپس حکم کنیم که تمام شهروندان آن کشور دارای آن صفت میباشند؛ بهاین دلیل که این بررسی تمام شهروندان آن کشور را دربرنمیگیرد نتیجهٔ برگرفته از استقرای ناقص گمانی و احتمالی است، نه یقینی.[۴]
در استقرا معمولاً تمام موارد یک جامعهٔ آماری در اختیار ما قرار ندارند. ازاینرو، در استدلال استقرایی از قوی یا ضعیف بودن آن سخن میگوییم. در اینجا به دو مورد از ویژگیهای یک استقرای قوی نگاه میاندازیم:
۱- نمونهها باید تصادفی و گوناگون باشند و نشاندهندهٔ تمام موارد آن موضوع باشند. برای نمونه میخواهیم دربارهٔ نوع حکومتداری کشورها در دنیا پژوهش کنیم. اگر در این پژوهش تنها به سراغ چند کشور ویژه برویم، نتیجهٔ بدستآمده بیانگرِ نوع حکومتداری کشورها در دنیا نخواهد بود؛ مثلاً ممکن است تنها کشورهایی بررسی شود که حکومتداری آنها براساس لیبرالیسم است و چنین استقرایی قوی نخواهد بود.
۲- شمارِ نمونهها باید در سنجش با کل جامعهٔ آماری نسبت مناسبی داشته باشد. برای نمونه نتیجهٔ بدستآمده دربارهٔ نوع حکومتداری کشورها از ۳۰ کشور که از ۱۹۶ کشور برگرفتهشده، نمیتواند نشاندهندهٔ نوع حکومتداری کشورها در دنیا باشد. اما اگر همین آمار از ۱۸۰ کشور گرفتهشده بود، به میزان زیادی تعمیمپذیر به تمام کشورها در دنیا بود. توجه داشته باشید که اگر استدلال استقرایی را به درستی بهکار نگیرید، ممکن است دچار تعمیم شتابزده شوید.
- استدلال قیاسی (استنتاج) (Deductive reasoning)
وقتی ذهن از قضیههای کلّی به نتیجههای جزئی میرسد و به عبارت مختصرتر از کلّ به جز میآید؛ آن را قیاس مینامند. مثال:
- سقراط انسان است.
- هر انسان فانی است.
- پس سقراط فانی است.
یا
- همه فرانسویها پنیر دوست دارند.
- پییِر فرانسوی است.
- بنابراین پی یر، پنیر دوست دارد.
در استدلال قیاسی از حداقل دو قضیهٔ درست، ضرورتاً و بدون هیچ تردیدی قضیهٔ درست دیگری به نام نتیجه به دست میآید.
اساسیترین و اعتمادپذیرترین شکل استدلال در منطق، استدلال قیاسی است؛ چرا که نتیجهدهی قیاس همواره یقینی است. قیاس گفتهای است که چند گزاره (منطق) را دربرمیگیرد؛ بهگونهای که اگر آن را بپذیریم، ذهن انسان از آن گزاره (منطق) وادار به پذیرش گفتهٔ دیگری یعنی نتیجه میشود. در این تعریف چند نکته درخور توجه است:
- منظور ما از قیاس در اینجا یعنی گزاره جملهٔ خبری است که میتواند درست یا نادرست باشد؛ بنابراین، جملههای دستوری، پرسشی یا عاطفی قیاس خوانده نمیشوند.
- قیاس همواره چند گزاره (منطق) را در بر میگیرد و منظور از چند گزاره (منطق) در واقع دو گزاره (منطق) یا بیشتر است.
- قیاس مجموع گزارههایی است که هرگاه آنها را بپذیریم ناگزیر باید نتیجهٔ آنها را نیز بپذیریم. قیاس بر دو گونه است: قیاس اقترانی و قیاس استثنایی.
- استنتاج بهترین تبیین یا استدلال رُبایِشی (Abductive reasoning)
این نوع استدلال را نوعی استدلال استقرایی میدانند. رُخدادی را در نظر بگیرید. برای بیان علت و چرایی چنین رخدادی میتوانیم مجموعهای از دلایل را اقامه کنیم. حال تمام این دلایل را یکبهیک بررسی میکنیم. آن دلیلی که بهبهترین شکل میتواند آن رُخداد را تبیین کند، بهعنوان چرایی و دلیل آن رُخداد برگزیده میشود. واژهٔ رُبایشی، ترجمهٔ مناسبی برای واژهٔ انگلیسی Abductive میباشد زیرا بهگونهای از میان بهترین تبیینها برای چرایی یک رُخداد، آن را که از همه بهتر است، میرُباییم. واژهٔ رُبایشی در اینجا معنای استعارهای دارد و استعاره از برگزیدن بهترین تبیین از میان مجموعهای از تبیینها است.
شکل صوری این استدلال چنین است:
I مجموعهای از اطلاعات (واقعیات، مشاهدات، مفروضات و…) است.
H پدیده I را تبیین میکند.
نظریهٔ دیگری نمیتواند به خوبی H؛ پدیده I را تبیین کند.
بنابراین احتمالاً H صادق است.
برای هر مجموعه معین از شواهد و اطلاعات، تبیینهای متنوعی میتوان ارائه داد ولی بهترین تبیین احتمالاً درستترین آنهاست. ما در زندگی روزمرهٔ خود از این نحوهٔ استدلال، بسیار استفاده میکنیم. هنگامی که از روی رفتار و واکنشهای یک فرد، نتیجهای دربارهٔ وضعیت ذهنی او میگیریم در واقع میگوییم که این نتیجه بهتر از تبیینهای بدیل، رفتار این فرد را توضیح میدهد. یا مثلاً این مورد را در نظر بگیرید: مردی در یک اتاقک در جنگل در حالی که تمامی در و پنجرهها از داخل قفل هستند، به دارآویخته شده و مرده است، در حالی که یک یادداشت مبنی بر خودکشی هم کنار او قرار دارد بهترین تبیین برای این مجموعه از واقعیتها این است که او خودکشی کرده است؛ ولی این تنها تبیین نیست، تبیینهای دیگری غیر از خودکشی هم وجود دارد؛ مثلاً اینکه این فرد در حال تمرین نمایشنامهای در مورد خودکشی بوده و برای اینکه تنها باشد درها را قفل کرده و متأسفانه در طی تمرین، فاجعهای بهبار آمده است یا شاید سازمان جاسوسی آمریکا «سیا» به طریقی او را کشته و طوری صحنهسازی کرده که به نظر خودکشی برسد یا شاید یک روح خبیث شیطانی در جنگل زندگی میکرده و این فرد را کشته است. برخی از این تبیینها به نظر مسخره میآیند ولی همهٔ آنها با شواهد سازگار هستند.[۵]
استدلالهای غیررسمی
[ویرایش]یک استدلال از مجموعهای از ادعاها تشکیل شده است و پرسشها، اوامر، فریادها و اندرزها را نمیتوان جزئی از استدلال دانست زیرا موجب هیچ ادعایی نمیشوند؛ اما باید آگاه باشیم که در زبان روزمره، اوامر و پرسشهای دستوری و مانند آن ممکن است توان ایجاد ادعاها را داشته باشند. دو مثال:
۱- شما از دوستی میخواهید که در ساعت ۳ صبح در ساحل شما را ملاقات کند تا با هم یک زیردریایی را تماشا کنید و دوست شما با عصبانیت پاسخ میدهد "فکر میکنی من احمق هستم؟" این جملهٔ اخیر واقعاً نوعی پرسش نیست. اتفاقاً شما احمق به نظر خواهید رسید اگر سعی کنید به آن پاسخ جدی بدهید.
۲- وقتی بازیکن فوتبالی بازیهای محشری را یکی بعد از دیگری انجام میدهد و یکی از طرفداران فریاد میزند که «عجب هافبک بزرگی» در واقع آن هوادار دارد میگوید که «او هافبک فوقالعادهای است.»[۶] گاهی اوقات باید به ورای صورتهای لفظی جملات نگاه کنیم. اگر منظور واقعی از آنچه گفته شده، بیان یک ادعا است باید آن را بخشی از یک استدلال تلقی کرد.[۶]
جستارهای وابسته
[ویرایش]پانویس
[ویرایش]- ↑ روحالله عالمی (۱۳۸۹)، منطق، تهران: شرکت چاپ و نشر کتابهای درسی
- ↑ منطق، رشتههای ادبیات و علوم انسانی-علوم و معارف اسلامی، پایهٔ دهم، دورهٔ متوسطه، 1396
- ↑ منتظریمقدم، محمود. منطق ۱، ویژهٔ فارغ التحصیلان دبیرستان، دفتر تدوین متون درسی حوزههای علمیه، 1394
- ↑ منتظریمقدم، محمود. منطق ۱، ویژهٔ فارغ التحصیلان دبیرستان، دفتر تدوین متون درسی حوزههای علمیه، 1394
- ↑ برگرفته از مقالهٔ "مقایسهای میان استنتاج بهترین تبیین و حدس" نوشتهٔ دکتر فرشته نباتی
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ «مبانی استدلال» اثر دیوید ا. کانوی، رانلد مانسون، ترجمهٔ تورج قانونی، نشر ققنوس، 1391، ص27-28