پسر حاجی باباجان - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
پسر حاجی باباجان | |
---|---|
نویسنده | ایرج پزشکزاد |
زبان اصلی | فارسی |
پسر حاجی باباجان نام اثری طنز از طنزپرداز معروف ایران، ایرج پزشکزاد است که در تابستان سال ۱۳۸۷ خورشیدی توسط انتشارات پژوهه چاپ شدهاست. کتاب به صورت نمایشنامه بوده و در سه پرده و دو میان پرده به رشتهٔ تألیف درآمده است.
پسر حاجی باباجان، مانند دیگر کتابهای ایرج پزشکزاد بسیار ساده و روان نوشته شدهاست. شخصیت پردازی مناسب و بیان کامل واکنشهای نسبت به وقایعی که اتفاق میافتد درست و مناسب بیان شدهاست. گرچه سالها از نگارش اثر معروف دایی جان ناپلئون (کتاب) و سریالی با همین عنوان به نام داییجان ناپلئون (مجموعه تلویزیونی) گذشته است اما در طول متن بارها و بارها میتوان رنگ و بوی آن را در این کتاب نیز مشاهده کرد. حتی میتوان به نوعی مشابه سازی نیز اشاره نمود.
- جعفر مانند سعید نقطه آغازی و پایانی داستان و عاشق سینهچاک مینو است.
- سیروس مانند اسدالله میرزا مردی اهل معاشرت با زن هاست که طبع شعری دارد و نقش محوری داستان را به دوش میکشد.
- حاج میرزاعلی آقا مانند دایی جان مرد سن و سال داری است که غالب شوخیها با دست اندازی او و عقایدش به پیش میرود.
- مینو نیز مانند اختر یا زن شیرعلی با دلفریبی داستان را به پیش میبرد و چشمنوازی میکند.
اشخاص
[ویرایش]- جعفر: معروف به جف - بیست و دوساله با کمی لکنت زبان که بیشتر در بیان "می"های اول کلمه مشکل دارد.
- سیروس: سی و هشت نه ساله - مهندس
- حاجی میرزا علی آقا: پدر جف - پنجاه و هفت هشت ساله
- مینو: دختر جوان - بیست و شش هفت ساله
- میس ناتالی: همان مینو با قیافه مبدل
خلاصه داستان
[ویرایش]جعفر عاشق مینو است ولی مینو به او محل نمیگذارد و در نتیجه تصمیم به خودکشی میگیرد و برای نوشتن نامهٔ خداحافظی از دنیا و مینو که خیلی هم پرسوز و گداز باشد شعری هم چاشنی آن میکند. از شاعری به نام الف. میم. پدیده، استفاده کرده و برای رساندن آن به دست مینو از سیروس کمک میگیرد. سیروس برای جلوگیری از خودکشی وی به نزد او میآید و طوری که خود جعفر هم متوجه نمیشود، وی را منصرف میکند و برای این که جعفر پولی بدست آورد و کار و کاسبی راه بیندازد، شاید کسانی چون مینو به او روی خوش نشان بدهند نقشهای میکشد و حاجی میرزا علی آقا را که از خرید و فروش ملک در ایران به نان و نوایی رسیده را به آمریکا میکشانند و …[۱]
قسمتی از کتاب
[ویرایش]زیباترین بخش کتاب به نظر من[۱] جایی است که الف. میم. پدیده از پشت تلفن شعری را میخواند و جعفر آن را مینویسد. دو سه خطی از این گفتگو را با هم میخوانیم:
- پدیده: عشق را سقراط وار…
- جف: (درحال نوشتن) عشق را چی چی بار؟
- پدیده: وار، نه بار. سقراط وار. سقراط حکیم نشنیدی؟
- جف: چرا میمیدانم. یک حکیم سقراط بود توی محلهمان. ما بچه که بودیم (میخندد) بی انصاف هی فلوس و سولفات دوسود به نافمان میمیبست.
- پدیده: عشق را سقراط وار در جام نگاه تو سرکشیدیم.
- جف: سرکشیدیم؟ مثل شربت؟
- پدیده: آره. سر سطر، و ازلیترین اندوهمان را با داغ سوگ سرود، سر سطر.
- جف: با داغ چی چی رود؟
منابع
[ویرایش]- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ «پسر حاجی باباجان نوشته ایرج پزشکزاد». بایگانیشده از اصلی در ۲۲ آوریل ۲۰۰۹. دریافتشده در ۷ مه ۲۰۱۰.
- پزشکزاد (آشنا)، ایرج. «پسر حاجیباباجان: نمایشنامه در سه پرده و دو میانپرده». تهران: انتشارات پژوهه، تابستان ۱۳۸۷. شابک: ۹۷۸-۹۶۴-۷۷۷۲-۲۴-۲.