جولیا دومنا - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
این مقاله دقیق، کامل و صحیح ترجمه نشده و نیازمند ترجمه به فارسی است. کل یا بخشی از این مقاله به زبانی بهجز زبان فارسی نوشته شدهاست. اگر مقصود ارائهٔ مقاله برای مخاطبان آن زبان است، باید در نسخهای از ویکیپدیا به همان زبان نوشته شود (فهرست ویکیپدیاها را ببینید). در غیر این صورت، خواهشمند است ترجمهٔ این مقاله را با توجه به متن اصلی و با رعایت سیاست ویرایش، دستور خط فارسی و برابر سازی به زبان فارسی بهبود دهید و سپس این الگو را از بالای صفحه بردارید. همچنین برای بحثهای مرتبط، مدخل این مقاله در فهرست صفحههای نیازمند ترجمه به فارسی را ببینید. اگر این مقاله به زبان فارسی بازنویسی نشود، تا دو هفتهٔ دیگر نامزد حذف میشود و/یا به نسخهٔ زبانی مرتبط ویکیپدیا منتقل خواهد شد. اگر شما اخیراً این مقاله را بهعنوان صفحهٔ نیازمند ترجمه برچسب زدهاید، لطفاً عبارت {{جا:هبک-ترجمه به فارسی|1=جولیا دومنا}} ~~~~ را نیز در صفحهٔ بحث نگارنده قرار دهید. |
جولیا دومنا | |||||
---|---|---|---|---|---|
آگوستا | |||||
امپراتریس امپراتوری روم | |||||
تصدی | ۱۹۳–۲۱۱ | ||||
پیشین | مانلیا اسکتیلا | ||||
جانشین | نونیا سلسا | ||||
شریک امپراتریس | فولویا پلوتیلا (۲۰۲–۲۰۵) | ||||
امپراتریس مادر امپراتوری روم | |||||
تصدی | ۲۱۱–۲۱۷ | ||||
زاده | ح. ۱۶۰ میلادی امسا (امروز حمص)، سوریه روم | ||||
درگذشته | ۲۱۷ میلادی (۵۷ سال) انطاکیه | ||||
آرامگاه | |||||
همسر(ان) | سپتیمیوس سوروس | ||||
فرزند(ان) | |||||
| |||||
دودمان |
| ||||
پدر | ژولیوس باسیانوس |
او از سال ۱۹۳ تا ۲۱۱ امپراتریس روم بود. او در امسا (حمص امروزی) در استان رومی سوریه در یک خانواده عرب از کاهنان خدای الاگابالوس به دنیا آمد. در سال ۱۸۷، او با سپتییموس سیوروس متولد لیبیایی ازدواج کرد، که در آن زمان فرماندار استان روم گالیا لوگدوننسیس بود. آنها دو پسر داشتند، به نامهای کاراکالا و پوبلیوس سپتیموس گتا. جنگ داخلی بر سر تاج و تخت رومی در سال ۱۹۳ آغاز شد و اندکی پس از آن سوروس خود را امپراتور معرفی کرد. جنگ در سال ۱۹۷ با شکست آخرین مخالفان سوروس به پایان رسید. او بین سالهای ۱۹۷ تا زمان مرگش در سال ۲۱۷ از طریق شوهر و پسرانش عملاً حاکم امپراتوری روم بود. او در صعود و تثبیت شوهرش بر تخت سلطنت نقش داشت، دومنا بهعنوان امپراتریس، بهدلیل تأثیر سیاسی، اجتماعی و فلسفیاش مشهور بود. او نقش عمومی فعال و برجستهای را ایفا میکرد و عناوینی از قبیل «مادر اردوگاههای شکستناپذیر» را دریافت کرد. همچنین او نقش فعالی در پشت صحنه برای کمک به شوهرش در وظایف رسمیاش برای اداره امپراتوری داشت. زمانی که پسر بزرگش، کاراکالا، در سن ده سالگی بهعنوان امپراتور مشترک با پدرش شروع به حکمرانی کرد، مدت بسیار کوتاهی با همسر کاراکالا، فولویا پلوتیلا بین سالهای (۲۰۳ تا ۲۰۵)، ملکه مشترک بود، تا اینکه پدر پلوتیلا، پلاوتیانوس قدرتمند، رقیب دومنا به خیانت متهم شده و اعدام شد، خود پلوتیلا نیز در بیآبرویی و بیعفتی قرار گرفت و از مقام و عناوینش برکنار شد. پس از مرگ سوروس در سال ۲۱۱، دومنا اولین ملکه مادر شد که ترکیب عنوان قدرتمند «پیا فلیکس آگوستا» را دریافت کرد، که نشان از اختیارات و اقتدار بسیار بیشتر او نسبت به آنچه برای یک مادر امپراتور روم معمول بود، هست. با تأثیر او و وصیت سوروس پسرانشان به سلطنت رسیدند. آنها رابطه تعارضی داشتند و دومنا بهعنوان واسطه آنها و ارتباطدهنده اجرایی حکومت آنها عمل میکرد، اما بعداً در همان سال کاراکالا برادرش گتا را ترور کرد.
دومنا با قتل گتا مجبور شد سکوت اختیار کند و برای حفظ زندگی و موقعیت خود از پسر زنده ماندهاش طرفداری کند. کاراکالا مدیریت مکاتبات و دادخواستهای رسمی فراوان امپراتوری خود را برعهده او گذاشت، همچنین جولیا بهطور مؤثر نقش نخستوزیر را ایفا کرد و مسئولیت انتصابات، پیشرفتها و برکناریها و مشارکت در سیاستهای داخلی و خارجی را عهدهدار شد. جدا از این، در طول غیبتهای طولانی مدت کاراکالا (که عمدتاً بخاطر لشکرکشیهای گستردهاش بود)، جولیا با آزادی کامل (بین سالهای ۲۱۲ تا ۲۱۷) بهجای پسرش امپراتوری را اداره میکرد. در سال ۲۱۷ با شنیدن ترور کاراکالا در جریان لشکرکشی علیه اشکانیان، جولیا که پسرش را تا انطاکیه (ترکیه امروزی) همراهی کرده بود، برای جلوگیری از تبدیل شدن به شخصی عادی پس از سالها حکمرانی، خودکشی کرد. پس از مرگ دومنا، خواهر بزرگتر او جولیا مایسا با هوشمندی و موفقیت برای دستیابی به قدرت سیاسی مبارزه کرد. سلسله سورانی با پیوستن نوه مایسا، هلیوگابال، در سال ۲۱۸ دوباره به قدرت رسید. این سلسله تا ۲۳۵ که سلطنت الکساندر سوروس، پسرخاله و جانشین هلیوگابال پایان یافت، قدرت را حفظ کرد، این دوره همچنین به سلطنت چهار جولیای سورانی روم نیز مشهور شده بود. با پایان سلسله سورانی، آغاز بحران قرن سوم را نشان داد.
سابقه خانواده
[ویرایش]جولیا دومنا در حدود ۱۶۰ یا اوایل ۱۶۱ میلادی در امسا (حمص امروزی) سوریه در خانوادهای عرب که بخشی از سلسله امسان بودند به دنیا آمد. نام او، دومنا، یک کلمه عربی باستانی به معنی «سیاه» است، و اشاره به طبیعت خدای خورشید الاگابال است که به شکل یک سنگ سیاه شکل گرفت. او کوچکترین دختر کشیش اعظم بعل، ژولیوس باسیانوس، و خواهر جولیا مایسا احتمالاً کوچکتر از او بود. دومنا از طریق مایسا و شوهر او جولیوس آویتوس دو خواهرزاده داشت: جولیا سوئایمیاس و جولیا مامایا، مادران به ترتیب امپراتورهای آینده روم هلیوگابالوس (۲۱۸–۲۲۲) و الکساندر سوروس (۲۲۲–۲۳۵).
اجداد دومنا پادشاهان کشیش معبد معروف الاگابال بودند. این خانواده دارایی و ثروت بسیار هنگفتی داشتند و به اشراف سناتور روم ارتقا یافتند. قبل از ازدواج، دومنا بهعنوان وارث املاک و ثروت عموی بزرگ پدری خود جولیوس آگریپا، یکی از فرماندهان پیشین بود و قبل از مرگش وصیت کرده بود تمام ثروت و داراییهای بسیاری که داشت به دومنا تعلق بگیرد.
ازدواج
[ویرایش]تاریخ آگوستین میگوید که سپتیمیوس سوروس یک سیاستمدار و فرمانده رومی پس از مرگ همسر اول خود در حدود ۱۸۵، پیشگویی زنی را در سوریه شنید که با یک امپراتور ازدواج میکرد و فرزندانش امپراتوران آینده روم هستند؛ بنابراین سوروس او را بهعنوان همسر خود جستجو کرد. این زن دومنا بود. باسیانوس در اواخر سال ۱۸۶ پیشنهاد ازدواج سوروس را پذیرفت و در تابستان سال ۱۸۷ این زوج در لوگدونوم (لیون امروزی فرانسه) ازدواج کردند که سوروس فرماندار آن بود. این ازدواج یو خوشبختی بسیار بود و سوروس دومنا و نظرات سیاسی او را دوست داشت و مورد توجه قرار میداد و همیشه به توصیههای همسر زیبای جدید خود متکی بود. دومنا با استفاده از استعداد خود در حروف و فلسفه «عالیترین شهرت» را به دست آورد. او دو پسر آنها، لوسیوس سپتیمیوس باسیانوس (کاراکالا) را در سال ۱۸۸ در لوگدونوم و پوبلیوس سپتیمیوس گتا را سال بعد در رم به دنیا آورد، فاصله سنی بین فرزندان ۱۳ ماه بود.
تولد دو پسر برای سپتیمیوس پس از یک ازدواج موفق، یک خوشبختی بود، و باعث شد دومنا را در محبتهای او افزایش دهد. البته زیبایی دومنا (پرترههای زیباش هنوز وجود دارد) و زیرکی آشکار در علایق او بدون شک به تأمین محبت بی پایان شوهرش کمک کرد. این که آیا ستارهها در سرنوشت بعدی آن دو نقش داشتند یا خیر (هر دو مدبر فکر میکردند)، در واقع حرفه سپتیمیوس پس از ازدواج با دومنا به سرعت و بهطور چشمگیری پیشرفت کرد. پس از گال، سپتیمیوس بهعنوان قائم مقام در سیسیل خدمت کرد، جایی که خوشبختانه از اتهام گرفتن طالع بینی امپراتور کومودوس تبرئه شد، اگرچه به احتمال زیاد گناهکار بود. اگر او بهدلیل این جنایت محکوم میشد، سپتیمیوس با مشکل جدی روبرو میشد، زیرا مشورت با فال امپراتور یک جرم بزرگ محسوب میشد، فرض بر این بود که اگر کسی چنین کرد، قصد خیانت داشت. علیرغم سوءظن سپتیمیوس در سیسیل، امپراتور کومودوس او را بهعنوان یکی از کنسولهای روم در سال ۱۹۰ معرفی کرد - افتخاری والا، حتی اگر سپتیمیوس در آن سال سابقه ۲۴ همکار کنسولی داشت. بعداً کومودوس مجدداً اعتماد خود را به سپتیمیوس نشان داد و فرماندهی نظامی بسیار معتبری را در امتداد مرز استراتژیک پانون (دانوبی) به او داد. سپتیمیوس از ۱۹۱ تا ۱۹۳ در آنجا ماند و به همین دلیل از جریان خونخواهی سیاسی که رم در آن دوره میدانست حذف شد. جولیا دومنا و پسرانش سپتیمیوس را از گال، سیسیل، رم و پانونیا همراهی میکردند، و در این سالها دومنا خود را بهعنوان مشاور و محرم سپتیمیوس معرفی کرد، که ذهن و زیرکی او برای حرفه او بسیار مهمتر و ارزشمندتر از جذابیتهای جسمی او بود.
جنگ داخلی و صعود به قدرت
[ویرایش]فرماندهی پننیون سپتیمیوس نه تنها او را در یک دوره سخت دور کرد، بلکه او را در موقعیت بسیار مطلوبی قرار داد وقتی که کومودوس بی وارث در آخرین روز سال ۱۹۲ ترور شد. نامزدی برای تاج و تخت امپراتوری در واقع، او در ابتدا از ادعاهای امپراتوری پرتیناکس، یک دوست قدیمی و خیرخواه، حمایت کرد. پرتیناکس متولد طبقه پایین جامعه روم بود اما در بین نخبگان سیاسی روم محبوب بود و بهعنوان فردی با استعداد شناخته میشد. با این حال، شهرت و حیثیت او زمانی که بحران مالی او را مجبور به اعمال تدابیر ریاضتی بر گارد پرتوریایی رم، تنها سپاه نظامی مستقر در نزدیکی رم کرد، چندان برای او مفید نبود. در نتیجه، عناصر این واحد نظامی که چندان خوشایند نبود، بر علیه پرتیناکس طغیان کردند و با سیصد نفر وارد کاخ سلطنتی شدند و پس از حدود سه ماه فرمانروایی، او را در مارس ۱۹۳ کشتند و سر او را بریده و به اردوگاه آوردند.
پس از این خیانت، رهبران گارد پرتوریان جنایت خود را با واژه قرار دادن حراج تاج و تخت افزایش دادند. با یک مبلغ شاهانه، یک اشرافزاده رومی دیدیوس جولیانوس بهطور مختصر تاج و تخت را در اختیار داشت، اما هنگامی که ارتشهای مرزنشین از رفتار ننگین گارد مطلع شدند، واکنش خشونتآمیزی نشان دادند. سه ارتش فرماندهان مربوط خود را بهعنوان امپراتور مورد استقبال قرار دادند: لژیونهای پانونیا از سپتیمیوس حمایت کردند. بریتانیا، کلودیوس آلبینوس؛ و سوریه، پسنیوس نیگر را بهعنوان امپراتور معرفی کرد. سپتیمیوس، با این حال، نزدیکترین به رم بود و در جنگهای داخلی پس از آن به او کمک کرد. او با توصیه جولیا دومنا به سرعت به رم رفت و در آنجا حمایت جولیانوس در مقابل نیروی برتر سپتیوموس و سرعت آن نابود شد. قبل از اینکه سپتیمیوس حتی به رم برسد، جولیانوس به امید کاهش کشتار مورد انتظار کشته شد. سپتیمیوس در این هنگام از ثروت همسر خود نیز بهرمند شد و توانست با دادن رشوه به بخشی از گارد پرتورین و دادن هدایایی به مردم طرفداری آنها را بدست آورد، و هنگامی که در رم بود، مقام خود را توسط سنا و مردم تأیید کرد: از این پس او آگوستوس (امپراتور) بود. دومنا بهعنوان آگوستا (امپراتریس) رسماً در کنار او سلطنت کرد. گارد پرتورین همانطور که وجود داشت توسط سپتیمیوس منحل و متعاقباً اصلاح شد.
به رسمیت شناختن سپتیمیوس در رم مانع جنگ داخلی نشد، زیرا نه آلبینوس و نه نیگر هنوز مشروعیت امپراتوری او را به رسمیت نشناخته بودند. سپتیمیوس، با این حال، زیرکانه عمل کرد تا از مبارزه همزمان با هر دو رقیب خود جلوگیری کند. این امر با واسطه شدن معاملهای انجام شد که بر اساس آن سپتیمیوس آلبینوس را بهعنوان قیصر خود (امپراتور دوم و وارث امپراتوری) در ازای به رسمیت شناختن آلبینوس از موقعیت خود بهعنوان آگوستوس، منعقد کرد. این توافق جناح شمالی سپتیمیوس را تضمین کرد و به او اجازه داد توجه خود را بر نیگر و شرق متمرکز کند. درگیری پس از آن بیش از حد طولانی نشد: درحقیقت، پیروزی سپتیمیوس در آنجا در بهار سال ۱۹۴ در ایسوس (محل یکی از نبردهای اسکندر مقدونی، که سپتیمیوس و دومنا آن را به فال نیک گرفتند) از نظر نظامی به پایان رسید.
در کنار همسرش در طول این کمپین، ارتباطات دومنا به سپتیمیوس کمک کرد تا وفاداری پایگاه سوریه نیگر را به سرعت و بهطور کامل تأمین کند. روابط خانوادگی دومنا تنها مشارکت او در مشاغل شوهرش نبود، زیرا سپتیمیوس از ارزش تبلیغاتی او و عقل او در روند تأمین موقعیت امپراتوری خود استفاده کرد. در مورد تبلیغات، در سال ۱۹۳ سکه با تصویر دومنا ضرب شد و او را «ونوس ویکتریکس، ناهید ژنتریکس» نامیدند - عناوینی که همزمان نشان دهنده پیروزی و پایهگذاری نظمی جدید بود، و همچنین خانه سپتیمیوس را به خانه ژولیوس سزار (وارثان او اولین سلسله امپراتوری روم را تأسیس کردند) پیوند داد، زیرا سزار بزرگ ادعایتبار از زهره را داشت. به این ترتیب سپتیمیوس شروع به اثبات مشروعیت امپراتوری خود کرد.
پیوند دیگری به گذشته مشروع در آوریل ۱۹۵ هنگامی که دومنا با عنوان "Mater Castrorum" ("مادر اردوگاه")، عنوانی که اولین بار توسط امپراتور مارکوس اورلیوس به همسرش فاوستینا دوم اعطا شد، جعل شد. حدود ۲۰ سال قبل اورلیوس آخرین امپراتور محبوب روم بود (اگرچه او پدر کمودوس بود)، بهطوری که با زنده شدن این افتخار، سپتیمیوس سیاست تعریف خود را بهعنوان وارث قانونی اقتدار اورلیوس آغاز کرد. این سیاست به زودی با اتخاذ سپتیمیوس به اورلیوس مرده بهعنوان پدرش، گامی فراتر رفت. علاوه بر این، "Mater Castrorum" کار بیشتری برای دومنا انجام داد: که نقش عمومی برجسته او را در برنامهها و طراحهای استراتژی سیاسی و نظامی علنی دانست که در تسلط بی نظیر سپتیمیوس بر امپراتوری روم به اوج خود رسید.
پس از ادغام سپتیمیوس در شرق، زمان مقابله با آلبینوس فرا رسید. این امر بلافاصله پس از اعلام عنوان جدید دومنا، هنگامی که سپتیمیوس رسماً کاراکالا را به مارکوس اورلیوس آنتونینوس (نام قانونی «پدر» جدید سپتیمیوس) تغییر نام داد، افزایش یافت و سپس این کودک هفت ساله را بهعنوان سزار خود تشخیص داد. آلبینوس اهمیت این حرکات را میدانست و شورش کرد، اما سرانجام توسط سپتیموس در فوریه ۱۹۷ در نبردی در نزدیکی لیون (فرانسه) شکست خورد. پس از آن، پاکسازی شرورانه همه حامیان رقبای یک بار، اقتدار سپتییموس را بهعنوان ارباب بی بدیل رم تقویت کرد.
نقش در دوران سلطنت سوروس
[ویرایش]در سالهای سلطنت سپتمیوس سوروس، قدرت و تأثیر جولیا از امپراتریسان قبلی رقابت کرد یا از آنها بسیار فراتر رفت. به نظر میرسد که او در بیشتر یا همه سفرهای امپراتور همراه بوده و از نقش محوری در سیاستگذاری برخوردار بودهاست. برجستگی او در زمینه ضرب سکه و نسخههای رسمی و بناهای تاریخی بیسابقه بود. بیشتر از هر شخص دیگری در تاریخ روم، به غیر از همسر و پسر بزرگش، سکههای استانی به نام او ضرب میشود. تأثیر جولیا بر سیاستهای شوهرش ممکن است تصمیم سوروس برای شکستن سنت را توضیح دهد و به سربازان اجازه ازدواج و زندگی با زنان و فرزندان خود را بدهد. پیش از این، سربازان برای ازدواج منع میشدند و نه آنها و نه فرزندانشان وضعیت قانونی نداشتند.
پس از تمام شدن جنگ داخلی، دومنا در زمان حمله به امپراتوری اشکانی در سالهای ۱۹۷ تا ۹۸ در کنار سپتیمیوس باقی ماند (جایی که با پیروزی، کاراکالا را آگوستوس و گتا سزار را اعلام کرد). این احتمال وجود دارد که او بوده که سپتمیوس را راضی کرد تا دو پسرش را قبل از بزرگسالی به قدرت برسانند تا در آینده مشکلی به وجود نیایید و آنها بتوانند با مدیریت قدرت آشنا شوند. او همچنین در زمان حضور سوروس در سوریه در سالهای ۱۹۸ تا ۹۹ و مصر در سالهای ۱۹۹ تا ۲۰۰ به همراه او بود. وقتی در سالهای ۲۰۰ تا ۲۰۲ به سوریه بازگشت؛ هنگامی که او در ۲۰۲ به رم رفت؛ هنگامی که او در سال ۲۰۳ به زادگاه خود و غرب در آفریقا سفر کرد. هنگام اقامت در ایتالیا از ۲۰۳ تا ۲۰۸؛ و هنگامی که او در بریتانیا بین سالهای ۲۰۸ تا ۲۱۱ مبارزه کرد، دومنا در کنار شوهرش بود. اما نفوذ فوقالعاده دومنا بر شوهرش بدون چالش نبود. بهطور خاص، یکی از دوستان صمیمی شوهرش به نام گایوس فولویوس پلوتیانوس برای مدتی اعتماد بدون چالش و کامل سپتیمیوس را جلب کرد و داشتن آن، تمام تلاش خود را برای تضعیف تأثیر دومنا بر سپتیمیوس انجام داد تا بتواند کنترل بی عیب خود را بر امپراتور به راحتی و بدون موانع اعمال کند.
به نظر میرسد دلایل پلوتیانوس برای چنین رفتاری ترکیبی از جاه طلبی برای موقعیت و نفرت شخصی بودهاست، زیرا منابع روشن میکنند که او و دومنا دشمنان آشکار و سرسختی بودهاند، بهطوری که نفرت خودشان و رقابت خونین بینشان بر سر قدرت را در دید سپتیمیوس نشان میدادند. برای مدتی، سپتیمیوس سوءاستفاده پلوتیانوس از دومنا را تحمل میکرد، بدون شک به این دلیل که پلوتیانوس مدیر شایستهای بود. در حالی که این وضعیت جاری بود، دومنا در کنار سوفسطاییان و فیلسوفان آرامش گرفت و در این راه بهدلیل بی بندوباری شهرت یافت، احتمالاً در نتیجه تهمتهای پلوتیانوس بود. در زمان بازنشستگی دومنا و پناه بردن به فلسفه، از جمله کسانی که در این مدت به سالن دومنا رفت و آمد داشتند، فیلوستراتوس بود که شرح حال آپولونیوس تیانا را برای او نوشت و کاسیوس دیو که مورخ، سناتور و سیاستمدار بود نیز در این مجمع شرکت داشت.
مورخ کاسیوس دیو، که شاهدان زندگی دربار جولیا دومنا بود، میگوید که پلوتیانوس در رفتار خود تجسسهایی بیشتر انجام دادهاست، خادمان و حتی زنان نجیبزاده نزدیک به امپراتریس را شکنجه کردهاست تا علیه او شواهد به دست آورد، اما به نتیجهای نرسید. او سرانجام با متهم کردن دومنا به توطئه علیه شوهرش اوج جنگ را با دومنا راه انداخت. اگرچه جولیا هرگز به خاطر این جنایات محکوم نشد (بر اساس قوانین آگوستوس، بیاحترامی به امپراتریس برابر خیانت بود و مجازات اعدام داشت) با این حال دومنا مجبور به پس زمینه شد. میزان تسلط پلوتیانوس در ۲۰۰ میلادی نشان داده شد که دخترش فولویا پلوتیلا با پسر ۱۲ ساله جولیا کاراکالا نامزد شد. جولیا باید از این تحولات بسیار ناراحت شده باشد و وقتی از عروسی بسیار شلوغ آنها در سال ۲۰۲ بعنوان بخشی از مراسم جشن دهمین سالگرد سلطنت سوروس بهعنوان امپراتور تجلیل شد، منزجر شد. جهیزیه پلوتیلا پنجاه برابر بیشتر از شاهزاده خانمها توصیف شد. برابر با ثروتی که نیمی از پایتخت (رم) را میتوان خرید. گفته میشود مهریه که برای پلوتیلا در نظر گرفته شد ۸ برابر جهیزیه او بود.
همانطور که ثبت شده کاراکالا همسر خود را دوست نداشت، با او نمیخوابید و حتی با او صحبت نمیکرد و در کنار او غذا نمیخورد. شاید از وفاداری به مادرش بود، اما کاراکالا عروس خود را کاملاً تحقیر میکرد و مدوام از او فاصله میگرفت و از حضور در جمع با او امتناع میکرد. با این حال، اتحادیه مجازات امپراتور جوان را داشت و به پلوتیلا لقب آگوستا داده شد و او را ملکه مشترک امپراتوری با جولیا کردند. این نفرت بیشتر جولیا را به پلوتیانوس جلب کرد. قدرت پلوتیانوس به او این امکان را داد که از ثروت بسیار شگفتانگیز و هنگفتی، به شیوهای مغرورانه و ترکیبی از سبک زندگی اشرافی و امپراتوری برخوردار شود. کاسیوس دیو میگوید سبک زندگی او و خانوادهاش باشکوه تر و مجللتر از امپراتور و خانوادهاش بود.
در یک مرحله، او آنقدر در ظاهرنمایی خود پیش رفت و بهطور بسیار مغروری عمل کرد، که سوروس او را بهدلیل ساختن مجسمههای بسیاری از خود مورد سرزنش قرار داد، هرچند او دوباره مورد لطف امپراتور قرار گرفت. سوروس حتی نوشت: "من پلوتینوس را آنقدر دوست دارم که دعا میکنم قبل از مرگ او بمیرم!" کاسیوس دیو به میگوید که جولیا در مطالعه فلسفه به دنبال حواسپرتی از این بدبختیها بود و وقت خود را در گفتگو با سوفسطاییان و دیگر مردان دانشمند گذراند.
با این حال، حتی با وجود دشمنی در دربار، دومنا همچنان بهعنوان آگوستا سپتیمیوس عمل میکرد و بر مراسمهای دربار، آیینهای مذهبی و مسابقات ورزشی نظارت داشته و آن را رهبری میکرد. با این حال، برتری پلوتیانوس در سال ۲۰۵ در میان مشکوک بودن صلاحیت وی باعث شک سپتیمیوس شد و به پایان رسید. پس از آن، سپتیمیوس دومنا را بهعنوان محرم صمیمی خود بازگرداند. این زمانی اتفاق افتاد که در سال ۲۰۴، هنگامی که برادر سوروس، گتا، با نفسهای در حال مرگ خود، در مورد پلوتیانوس به امپراتور گفت، بیاعتمادی امپراتور نیز افزایش یافت. برخی دیگر به سوروس هشدار دادند که فرماندارش قصد دارد تاج و تخت را به دست آورد.
سوروس با هراس، بیشتر قدرت پلوتیانوس را از او سلب کرد. قویترین متحد جولیا در مبارزه برای قدرت پسرش کاراکالا بود. کاراکالا عمیقاً از قدرت و استکبار پلوتیانوس رنجید. در ۲۲ ژانویه ۲۰۵، کاراکالا ۱۶ ساله با همکاری مادرش جولیا حرکت خود را انجام داد. دو نسخه از سقوط پلوتیانوس وجود دارد که هر دو با قتل وی در حضور سوروس به فرمان کاراکالا پایان مییابد. کاسیوس دیو میگوید که پس از مرگ پلوتیانوس، یک خادم چند تار مو از ریش پلوتیانوس را برداشت و آنها را نزد جولیا و عروسش پلوتیلا (دختر پلوتیانوس) برد. خادم با کلماتی به آنها گفت؛ "ببین ریش پلوتیانوس است!" این باعث خوشحالی جولیا شد که بعد از ۸ سال جنگ قدرت پیروز شده بود و باعث ناراحتی پلوتیلا که پدرش را از دست داده بود و در یک سرنوشت نامشخص و خطرناک قرار گرفت.
پس از مرگ پلوتیانوس، دخترش پلوتیلا از عنوان اگوستا برکنار شده و بلافاصله به همراه برادرش به سیسیل در جنوب ایتالیا تبعید شد و شش سال بعد به دستور کاراکالا اعدام شد. دو نفر جایگزین پلوتیانوس بهعنوان فرماندهان گارد شدند و بهعنوان فرماندهان مشترک خدمت میکردند. یکی از آنها وکیلی بود به نام پاپینیان، یک سوری و با جولیا دومنا خویشاوند بود، پاپینیان معتبرترین حقوقدان تاریخ روم بود، و متحد جولیا دومنا بود. نظام حقوقی که تحت امپراتوری روم ایجاد شد، شاید ماندگارترین سهم آن در تمدن باشد. سیستمهای حقوقی مدرن بر اساس اصول آن ایجاد شدهاند که عمدتاً در زمان و بلافاصله پس از سلطنت سپتمیوس و جولیا دومنا ایجاد شدهاست. پاپینیان مسئول پیشرفتهای فوقالعاده بود. او و دو شاگردش، اولپیان (همچنین سوری) و پائولوس، آنقدر درخشان و گسترده نوشتند که وقتی امپراتور بیزانس قرن ششم، ژوستینین اول، دستور کدگذاری قوانین روم را داد، نوشتههای این سه مرد بیش از نیمی از اسناد را شامل میشد.
خیلی زود، با سقوط پلوتیانوس، جولیا دومنا به موقعیت بانفوذ خود در مدیریت قدرت با شوهرش بازمیگردد. با این حال، او و امپراتور ۶۰ ساله نگرانیهای جدیدی داشتند. کاراکالا و برادر کوچکترش گتا، که در سال ۱۹۸ سزار نامیده شده بود، با هم کنار نمیآمدند. واضح به نظر میرسید که کاراکالا، که با پدرش امپراتور مشترک است، در حال آماده کردن خود برای جانشینی پدرش بود، اما نقش آینده گتا نامشخص بود. پسران از همان بچگی و نوجوانی درگیر رقابت شدید بودند، حتی در مورد اینکه چه کسی میتواند رفتارهای وحشیانه تری یا بهتری انجام دهد، رقابت میکردند. کاسیوس دیو مینویسد که آنها با گلادیاتورها و ارابه داران همراهی میکردند، زنان و پسران را مورد آزار و اذیت قرار میدادند، پول اختلاس میکردند و با هم مرتب دعوا میکردند. اگرچه سکههایی منتشر شد که «هماهنگی» این جفت را جشن میگرفت، اما دقیقاً برعکس آن بود.
به نظر میرسد که گتا، که از نظر جسمی بسیار شبیه پدرش بود، سلیقهای نسبت به برادرش داشت. گفته میشود که او نسبت به کاراکالا بیشتر به جولیا ارادت داشت و در راه پدرش از جمله افرادی بود که در حلقه مادرشان تحصیل میکردند. هرودیان ادعا میکند که او بهدلیل سخاوتمندی و اعتدال بیشتر از کاراکالا در بین مردم محبوبیت بیشتری داشتهاست. هنگامی که بحران نظامی در بریتانیا در سال ۲۰۸ به وجود آمد، سپتیمیوس تصمیم گرفت تمام خانواده خود را برای مقابله با آن با خود همراه کند. امپراتور استدلال کرد که ریاضت و انضباط زندگی نظامی به فرزندانش مسئولیت پذیری و نگه داشتن آنها را آنقدر سرگرم میکند که نمیتوانند با یکدیگر نزاع کنند.
جولیا همسر و پسران خود را به بریتانیا همراهی میکرد و مدت زیادی از وقت خود را با گتا در لوندینیوم (لندن) و ابوراکوم (یورک)، مرکز دو استان بریتانیا گذراند. او و پسر کوچکترش امور داخلی امپراتوری را اداره میکردند، در حالی که سوروس و کاراکالا در راه مبارزات نظامی با قبیلههای کالدونی در اسکاتلند کنونی بودند. کاسیوس دیو برخورد جالبی بین جولیا دومنا و همسر یک سردار دشمن ثبت میکند. امپراتریس که در مورد آداب و رسوم محلی کنجکاو بود، متوجه شد که زنان کالدونی به طرز شگفتآوری از ارتباطات جنسی خود آزاد هستند. وقتی او این زن را مورد انتقاد قرار داد، پاسخ او این بود: "ما خواستههای خود را بهتر از شما زنان رومی برآورده میکنیم. ما آشکارا با بهترین مردان رابطه داریم در حالی که شما توسط بدترین افراد فریب خوردهاید. "
علیرغم امیدهای سوروس و دومنا، اقامت در بریتانیا هیچ کاری برای بهبود روابط بین پسرانشان انجام نداد. در حال حاضر در اواسط دهه شصت، سوروس از نقرس رنج میبرد، بعلاوه عوارض آبله، که چند سال قبل در مصر به آن مبتلا شده بود. پاهایش آنقدر فلج شده بود که ایستادن برایش مشکل بود و مجبور شد خادمان او را در بستر حمل کنند. در سال ۲۰۹، شاید در تلاش برای محافظت از گتا در برابر برادرش پس از رفتن وی، سوروس احتمالاً با خواست دومنا پسر کوچک خود را به درجه آگوستوس (امپراتور) رساند. این بدان معناست که هر دو پسرش بهعنوان امپراتور ارتقا یافتهاند. چنین ترتیبی بیسابقه نبود: سوروس قبلاً دوازده سال با کاراکالا مشترک سلطنت کرد و مارکوس اورلیوس با لوسیوس وروس و بعداً با پسرش کومودوس امپراتور مشترک بود. با این حال، این جفتها دوستانه بودهاند، با یک شریک بسیار بزرگتر و مشخصاً مسئول که کاملاً ناظر امور اداری و نظامی بود. ناامیدی کاراکالا باید مشخص باشد. داستانهایی وجود داشت که او سعی کرد هر دو سوروس و گتا را از بین ببرد. احتمالا جولیا از این واقعها خبر داشته و مانع میشده.
مرگ سوروس و انتقال دادن قدرت به پسرانش
[ویرایش]جولیا همراه با سوروس در ابوراکوم (یورک) بود که امپراتور در سال ۲۱۱ میلادی بر اثر بیماری درگذشت، در آن زمان، تحت تأثیر جولیا سوروس به پسرانش توصیههایی را کرد و طبق وصیت او، پسرانش با جولیا، کاراکالا و گتا، مقام امپراتورهای مشترک را به دست گرفتند و خواست که با هم هماهنگ باشند سربازان را غنی کنند و به کسی اهمیت ندهند. اما این ترتیب دوام نیاورد، زیرا چنان خصومت بین این دو وجود داشت که آنها در انتهای مختلف شهر زندگی میکردند و هنگام بازگشت به رم کاخ امپراتوری را به دو نیم تقسیم کردند. شواهدی وجود دارد که هر دو کاراکالا و گتا توطئهای علیه دیگری انجام دادهاند و هر دو از امنیت خود ترسیدهاند. جولیا در تمامی این مدت به پسرانش همانند دوره شوهرش در اداره امپراتوری کمک میکرد و سعی کرد میان پسرانش میانجیگری کند و وقتی کاراکالا تمایل به آشتی با گتا را داشت، جولیا درخواست او را برای ملاقات با برادرش در آپارتمانهای شخصی خودش را پذیرفت.
"به احتمال زیاد برای جولیا هیچ خطری در مورد ابراز ناراحتی درمورد پسر جوانش گتا وجود ندارد و خود به دلیل ترس از اینکه کاراکالا هم چنین ابراز خود برای قتلش را بیان خواهد کرد، نبود."
این یک حیله و دسیسه بود: در جلسه، قاتلان کاراکالا، به سوی گتا هجوم بردند و او را با ضربات چاقو در آغوش جولیا کشتند. به گفته کاسیوس دیو، گتا در هنگام فرار از دست قاتلان برادرش به مادرش پناه آورد و جولیا برای محافظت کردن از پسرش تقلا میکرد و او در آغوش جولیا درگذشت و خود جولیا کاملاً در خون گتا غرق شد که نتوانست متوجه شود که در این حمله او نیز از ناحیه بازوی خود زخم عمیقی دیدهاست. پس از مرگ گتا، کاراکالا تنها حاکم کل امپراتوری روم شد، و کاراکالا بلافاصله فرمانی را برای نفرین محو یادبود را علیه گتا تأسیس کرد. اصطلاحی بعدی، علمی، به معنای واقعی کلمه به معنای «محکوم کردن حافظه»، این ممنوعیتی بود که شخص در همه روایات رسمی رومی ظاهر شود، که اغلب شامل تخریب تصاویر (همانطور که در تصویر خاندان سورانی نشان داده شدهاست) و حتی صحبت کردن از اسامی بهدلیل این سیاست ممنوع بود، جولیا حتی از ابراز ناراحتی از مرگ پسر کوچکش گتا، حتی در خلوت نیز ممنوع بود، اشک ریختن جولیا غیرممکن بود، از ترس اینکه کاراکالا او را نیز ترور کند.
نقش در دوران کاراکالا
[ویرایش]با وقوع حوادث خونین از ترور گتا، کاراکالا به استعدادها، تجربیات و ارتباطات قوی دومنا احتیاج داشت و بنابراین با افتخارات بیشتر و قدرت واقعی در دولت خود ادامه حمایت او را خریداری کرد. بدین ترتیب دومنا به "مادر سنا"، "مادر میهن" و "مادر ملت روم" تبدیل شد، که در کل باعث شد عملکرد مادرانه خود را بهعنوان محافظ از پسرش و سلسله به امپراتوری گسترش دهد و عنوان ("mater imperii") "مادر امپراتوری" را کسب کند. حتی کاراکالا مهمترین سمت اداری و مدنی را به او داد و او را بهعنوان مدیر ارتباطات، مکاتبات و دادخواستهای رسمی فراوان خود به کار گرفت، که در آن سمت دومنا تعیین میکرد که چه نامهها و درخواستهایی باید به گوش امپراتور برسد و کدام یک نباید و کسی بود که تصمیم گرفت چه کسی میتواند با امپراتور صحبت کند و چه کسی نمیتواند. بهعنوان یک دروازهبان که کنترل کامل دسترسی به کاراکالا را به راحتی کنترل میکرد، دومنا در موقعیتی بود که میتوانست سیاست امپراتوری را تحتتأثیر قرار دهد. او که نقش نخستوزیر را ایفا میکرد و با هدایت صدارت امپراتوری؛ نظارت بر کلیه دخل و خرج امپراتوری و مسئولیت عزلها، انتصابات، پاداشها، پذیرش سفیران خارجی و هیئت سناتوری و غیر مسائل مهم را برعهده داشت و هر فرمانی نام او را داشت. کاراکالا همچنین نام او را در استنادات مجلس سنا ذکر کرد و بنابراین مادر خود را بهعنوان شریک در قدرت خود معرفی کرد. به همین ترتیب، کسانی که آرزو میکردند تجارتشان به چشم امپراتور جدید خوب بیاید، پس باید در کنار دومنا و در چشم او خوب باقی بمانند، زیرا امپراتور توجهای به افراد غیرنظامی نداشت و کار اداری را خسته کننده میدانست و بیشتر وقت خود را با ارتش میگذراند.
دومنا همچنین به پسرش در مورد مسائل مالی مشاوره میداد، و در این مقام، او را اغلب بهدلیل هدر دادن درآمدهای امپراتوری و حتی بیشتر دربارهٔ اقدامات نامطبوعی که بنا به ضرورت باید انجام میشد تا بتواند پرداخت بدهی مالی را دنبال کند، مرتباً سرزنش کرد و حتی چند بار روی پسرش دست بلند کرد. او که از افزایش بودجه سربازان ناراضی بود، چندین بار در دید عموم پسرش را مؤاخذه میکرد و کاراکالا در یکی از صحبتها به شمشیر خود اشاره کرد و به او گفت: «روحیه بالا مادر؛ شاد باشید؟ اگر ما این را داشته باشیم ثروت را داریم، شما خود را نگران نکنید». این واقعیت که دومنا میتوانست چنین کاری را در جلوی چشمان همه در امنیت با پسرش کند و جایگاه و موقعیت خود را در دربار پسر حساس و مشکوک خود حفظ کند، گواهی بر ارزشمند بودن فراوان وی برای سلطنت کاراکالا است. ظاهراً صلاحیت او در وظایفش که بیش از حد پرمشغله بود بیش از هر وزن دلخوری بود که کاراکالا برای استفاده از این صلاحیت مجبور بود تحمل کند.
بدین ترتیب، دومنا بهعنوان نخستوزیر، برنامهریز کارهای روزمره، دروازهبان و مسئول مهر امپراتور برای چندین سال به کاراکالا خدمت کرد. او که به قدرت بیسابقهای دست یافته بود، زیرا امپراتور نسبت به وظایف خود بی علاقه بود و منافع نظامی خود را دنبال میکرد، و عمدتاً غایب بود و بنابراین بیشتر بار و مسئولیت امپراتوری بر عهده دومنا بود، و بهعنوان بانفوذترین، مخوفترین و قدرتمندترین زن امپراتوری سلطنت میکرد. او همچنین دربار امپراتوری و همراهان و کارمندان سلطنتی، گارد پرتورین و فرمانده نیروهای محافظ جداگانه خود را داشت، جایگاهی که فقط متعلق به امپراتور بود. (کاراکالا همچنین ازدواج نکرد. همسر اول او دختر رقیب قدرتمند و منفور دومنا، پلاوتیانوس بود که برخلاف میلش مجبور به ازدواج شد. با این حال، وقتی پلاوتیانوس از فضل افتاد، کاراکالا خود را از شر همسر ناخواسته خود خلاص کرد، بعد در زمان سلطنت تکنفره کاراکالا بخاطر نبود یک ملکه، خود دومنا این موقعیت را همچنان برعهده داشت و بیش از هر زمان دیگر قدرتمند شد)
در دوران سلطنت پسرش، دومنا، یک نیروی سیاسی مهیب با حضور رسمی و نمایان که باید در دربار کاراکالا حساب شود، اما در کنار مسائل سیاسی، علاقه خود را به امور فکری و فرهنگی نیز حفظ کرد. با این وجود، در بین سالهای ۲۱۳ تا ۲۱۷، هر دو؛ کاراکالا و جولیا، رم را ترک کردند و به مناطق شمالی (مرزهای آلمانی و بربرهای شمال بالکان) لشکرکشی کردند، هرچند خود دومنا در نیمههای ۲۱۳ به نیکومدیا سفر کرد و خود را مشغول کار دولتی کرد و همه گزارشها، دادخواستها و مکاتبات فراوان در روز از سراسر امپراتوری تحت نظارت و رسیدگی او دریافت و حل میشد و فقط مواردی اندک که بسیار حیاتی و فوری بود و گهگاهی اتفاق میافتاد بهطور استثنائی به کاراکالا رسانده شد. او نه تنها بخش اعظم رتق و فتق امورات دولتی و مملکت را بر عهده گرفته بود، بلکه اشرافزادگان نیز «از او فرمان میگرفتند، سکهها و کتیبهها با نام و تصویر او و امپراتور زده شده و به نمایش گذاشته میشد، و عرایض و مراسلات سلطنتی … ممهور به امضای او بود و هر فرمان امپراتور به ارتش، سنا و ایالات نام او را کنار نام امپراتور داشت.»، بنابراین کاراکالا با وقتی آزاد در طول چهار سال لشکرکشی گسترده در اروپای مرکزی و شرقی و خاور نزدیک، تمام وقت خود را با ارتش میگذراند. اما همه چیز به سرعت تغییر میکند. کاراکالا آرزوی فتح امپراتوری اشکانی را داشت، دومنا کاراکالا را تا انطاکیه همراهی کرد، در آنجا دومنا دفترخانه خود و دربار امپراتوری را تأسیس کرده و به مدیریت امپراتوری ادامه داد و کاراکالا دستور داد تا به همه امورات رسیدگی کند و فقط مواردی اندک؛ یک پرونده یا هشداری مربوط به خیانت که بسیار فوری و حیاتی باشد را به اطلاعش برساند، بنابراین کاراکالا به مرز رفت و آمد جنگهای خود را آغاز کرد. او در سال ۲۱۶ با استفاده از پیشنهاد ازدواج به دختر پادشاه اشکانی بهعنوان کِیسوس بللی (بهانهٔ جنگ) عمل کرد. هر چند پادشاه اشکانی ابتدا پیشنهاد رو رد کرد؛ اما بعد برای اتحاد دو امپراتوری با ازدواج موافقت کرد، اما پس از ورود کاراکالا به جشن عروسی معروف به ("عروسی خونین")، بهطور ناجوان مردانه به لشکر خود دستور حمله داد و اشکانیان بی اسلحه را قتلعام کرد، این اقدام جنگ را آغاز کرد. نیروهای وی بعد از قتلعام در عروسی و قبل از عقبنشینی به آسیای صغیر، در مناطق شمالی امپراتوری اشکانی نیز یک لشکرکشی را انجام دادند.
با نگاهی به گذشته، کاراکالا باید دومنا را در کنار خود حفظ میکرد، زیرا اگرچه ممکن است (همانطور که تصدیق میشود) زیرکی او را به ارث برده باشد، اما کاراکالا به وضوح نه توانایی نظامی پدر و نه خوش شانسی او را به ارث بود و بنابراین برای حفظ روحیه ارتش خود، باید از تجربیات مادرش استفاده میکرد و از محبوبیت خاص او در بین نظامیان که با عنوان قابل توجهی یعنی «مادر اردوگاه» مفتخر بود بهرمند میشد. اما خودسری کاراکالا و مبارزات طولانی مدت، ارتش را خسته کرد و بدون موفقیت روحیه ارتش کاسته شد. با بدتر شدن روحیه ارتش، کاراکالا بهدلیل عدم موفقیت خود به دنبال بزهای قربانی بود. کاندیدای اصلی برای نقش قربانی، فرمانده ارشد گارد پرتورین، ماکرینوس، سوارکاری، که علیرغم موقعیت میانی خود، دارای آرزوهای سیاسی بود. هرچند که اینها هر چه بودهاند، او فرصت کمی برای بهرهبرداری از ناکامیهای کاراکالا داشتهاست. وقتی زمان تصمیمگیری قاطع فرا رسید، ماکرینوس احتمالاً این کار را بیشتر از طریق حفظ جان خود انجام داد تا از روی جاه طلبی برای تصاحب تاج و تخت. در درباری که با سوءظن و اشاره انگشت همراه بود، ظاهراً دو نامه در مورد «بی وفایی» ماکرینوس به امپراتور ظاهر شد. یکی اول به دومنا در انطاکیه رفت، در حالی که دیگری ظاهراً برای خود کاراکالا در نظر گرفته شده بود.
در اینجا فاصله دومنا از پسرش مهم بود، زیرا وقتی نسخهاش رسید، او اطلاعات مربوط به یک نقشه ادعایی را که شامل ماکرینوس بود را هرچه سریعتر ارسال کرد. این هشدار نتوانست به موقع به کاراکالا برسد، زیرا نامه مشابهی از طریق دفتر ماکرینوس به اشتباه هدایت میشود، جایی که ترجیح به مرگ کاراکالا داد و آیندهای نامشخص به نابودی خود، خیلی سریع ماکرینوس کاراکالا را قبل از این که دستور مرگش را صادر کند، نقشه ترور را کشید و خود زودتر اقدام کرد و کاراکالا را به قتل رساند.
اکنون برای دومنا که شوهر و پسرانش همه مردهاند، با خبر قتل کاراکالا برای مدت کوتاهی در انطاکیه سست شد، اما از تسلیم نفوذ سیاسی قدرتمند خود بر تخت سلطنت که مدتها بود از آن استفاده کرده بود و خوشش میآمد، خودداری کرد. او به جای اینکه بازنشسته شود، بدیهی است که امیدوار است که بتواند اقتدار و نفوذ سیاسی خود را حفظ کند، دومنا به دنبال براندازی ماکرینوس و تصاحب تاج و تخت برای خود بود و با قدرتمندان دربار خود و سربازانش شروع به توطئه کرد. وقتی ماکرینوس از مانور سیاسی بزرگ وی با خبر شد، به او دستور داد که از انطاکیه خارج و به تبعید برود. برنامههای او هنوز توسعه نیافته و سلامتیاش به هم خورده بود (او که به سرطان سینه مبتلا بود)، دومنا مدتی را صبر کرد، اما هنگامی که گزارشها از رم خبر داد که خبر مرگ کاراکالا در آنجا با شادی روبرو شدهاست، او ناامید شد (شاید بخاطر این که حکومت خود وابسته به اقتدار کاراکالا بود، و با مرگ او آن را از دست داده بود، ناامید شده بود). خودکشی جایگزین انتخاب او شد: روش ترجیحی او - گرسنگی خودسرانه (تقریباً در ماه بعد از ترور پسرش در سال ۲۱۷). بقایای او به رم بازگردانده شد و در آنجا بهطور موقت در مقبره گایوس و لوسیوس سزار به خاک سپرده شد. بعداً، وی مجدداً در مقبره هادریان، آنتونین، در کنار بقایای همسرش دفن شد، این زمانی اتفاق افتاده که خواهر بزرگتر وی جولیا مایسا با استفاده از عزاداران مرگ وی و مخالفان جدی امپراتور جدید از فرصت استفاده کرده و نوه خود را مدعی تاج و تخت قرار داد و با سرنگونی ماکرینوس دوباره سلسله سوران را بنا کرد و دومنا و کاراکالا و گتا خدایی شدند. همچنین تصویب مارکوس اورلیوس توسط سپتیمیوس سوروس بهعنوان پدر، برای خود و دومنا پیوند ابدی با امپراتورهای آنتونین را به دست آورد.