دیو - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
از مجموعه مقالات درباره |
فراهنجار |
---|
دیو (به انگلیسی: Div)، در کاربرد امروزی آن، موجود خیالی و افسانهای و اسطورهای است که هیکلی شبیه انسان ولی بسیار تنومند و مهیب دارد. دیو دارای شاخ و دُم پنداشته میشود، گرچه در گذشتهٔ بسیار دور معنا و کاربرد سراسر جداگانهای داشتهاست.
واژهٔ دیو ریشه در واژهٔ کهنِ دَئِوَ دارد اما معنی آن در فارسی نو متضاد معنی کهنِ آن است.
ریشهٔ واژه
[ویرایش]واژهٔ «دیو» ریشه در واژهٔ کهن دئو به اوستایی (-daēuua) و به پارسی باستان (-daiva) دارد. دیوها خدایان هندواروپایی بودند که پس از جدا شدن ایرانیان، نزد آنها اهریمن شناخته شدند و از دایرهٔ خدایان خارج شدند. شرح دیوان در ادبیات حماسی فارسی در ادبیات بعدی و ژانرهای دیگر بازتاب دارد. بهجز نمونهای استعاری که فردوسی از واژهٔ دیو برای «انسانهای شرور» استفاده میکند؛ دیوان بهطور کلی موجوداتی کاملاً مستقل و متفاوت از انسان به تصویر کشیده میشوند. حماسهها از سرزمینهایی که دیوانی چون ارژنگ دیو و دیو سپید در آن سکونت دارند، حکایت دارند؛ که مهمترین آنها در شاهنامه، مازندران نامیده میشود (که نباید با استان کنونی در ایران اشتباه گرفته شود).[۱][۲]
دیوان در شاهنامه
[ویرایش]این بیت از کتاب شاهنامه در داستان اکوان دیو اشاره به خلقوخو و رفتارهای دیوگونه دارد و نشان آنکه شاهنامه تنها کتابی که افسانه در آن نیست، بلکه کتابی است تاریخی و اسطورهای که به اخلاقیات و مردمداری بارها بها دادهاست.
تو مر دیو را مردم بد شناس | کسی کو ندارد ز یزدان سپاس | |
هرآنکو گذشت از رهِ مردمی | ز دیوان شمر، مشْمر از آدمی |
نام دیوهای شاهنامه
[ویرایش]تقریباً تمامی پژوهشگران بر این اعتقادند که دیو سپید یا ارژنگ دیو نامی اصیل از ادبیات و زبان مازندرانی است و ریشهٔ فارسی ندارد و سپس به زبان فارسی راه یافت.[۳]
پیدایش دیوان در فرهنگ مزدیسنا
[ویرایش]در اسطورهٔ آفرینش آمدهاست پس از آنکه اهورامزدا دست به آفرینش جهان مینوی و مادی زد و امشاسپندان و ایزدان و فروهرها پدید آمدند، اهریمن هم بیکار ننشست و دست به آفرینش جهان بدی زد و در برابر امشاسپندان، کماریکان و در برابر ایزدان، دیوان را پدیدآورد. بهاینترتیب در برابر هر ایزدی دیوی به کار گمارده شد. تعداد و شمار دیوان را مانند ایزدان بسیار مینویسند. آنچه از نوشتههای اوستایی و پهلوی برمیآید ، تعدادی از آنان معروف و وظیفهٔ آنان نیز معلوم است و برخی از آنان مانند ایزدان گمنام هستند.[۴]
نام و وظائف دیوها
[ویرایش]بنابر نوشتههای اوستائی و پهلوی نام و وظائف تعدادی از دیوان چنین است:
نام دیو | نام مشابه | توضیح | اوستایی | پارسی میانه | |
---|---|---|---|---|---|
آشموغ | نام دیوی فریبکار و دروغگو که دو بههمزنی و سخنچینی و بدگویی | ||||
اپوش | دیو خشکسالی و با اسپخروش دیو با ایزدان بارانساز (از جمله تیشتر) جنگ میکند. | apaoša | apōš | ||
ایشوش هواثخت | از دیوهای مرگ آفرین | Ishvash Havasakhto | |||
استوئیدات | دیو مرگ | جان را بستاند. | |||
اسروشتی | دیو ناشنوائی و نافرمانبرداری است. | ||||
اشکهانی | اشگهانیه یا اژگهن | دیو تنبلی است. | |||
اَکهتَش | دیو انکار است. | -akataš | akataš | ||
اَکومَن | اَکهمَنه | دیو اندیشه بد و برگزیده دیوان است. | -akōman | -aka.manah | |
بوتی | دیو بتپرستی است. | ||||
بوشاسب | بوشایست | دیو خواب سنگین است و مانع از بیداری هنگام سپیده دم میشود. | -būšyastâ | būšâsp | |
پئریمئتی | دیو بدمنشی و تکبر است. | ||||
پس دیو | مردمان را از انجام کار بازمیدارد. | ||||
پوش دیو | دیوی است که انبار میکند نه خود به کار میبرد و نه به دیگران میدهد. | ||||
پینیه | دیو خست است. | ||||
ترومئتی | دیو نخوت و غرور است. | ||||
تب دیو | فهم مردمان را پراکنده میکند. | ||||
جهی | دیو ماده شهوتانگیز، پناه دهندهٔ گناهکاران است. | ||||
چشمک | دیو زمینلرزه و آورندهٔ گردباد است. | ||||
خشم | برهم زنندهٔ آسایش آفریدگان اهورامزداست. | ||||
دروگدیو | دروج، دروغ | دیو دروغ و تباهکنندهٔ جهان راستی است. | druj- | ||
دریوی | دیو گدائی و دریوزگی است. | ||||
دیر | دیو پسانداختن کار مردمان است. | ||||
رشک | دیو کینتوزی و بدخواهی است. | ||||
زرمان | دیو پیری است. | ||||
ساوول | دیو گسترش پادشاهی بد و ستم و بیداد و آشوب در زمین است. | sâwul | -saurva | ||
سپزگ | دیو سخنچینی است. | ||||
سهم | دیو ترس و نهیب است. | ||||
سیچ | سیژ | دیو نابودی است. | |||
گوزهر | گوچهر | مخالف ماه است. | |||
مرشئون | دیو فراموشی است. | ||||
ناگهیس | ناگهیس از دیوهای کماله و از آفریدگان اهریمن میباشد دیوی که نماد وسوسه و کج اندیشی و گسترش دهنده بیدینی است دیو نافرمانی، ناخشنودی و بهتان است وقتی بدی به مردم میرسد آنان را وامیدارد تا ناسپاسی یزدان کنند و نصیحت نپذیرند. | nâghēs | nânghaisya | ||
ننک | دیو ننگ است. | ||||
نسو | دروج نسو | دیوی است که بر تنِ مرده میتازد و آن را ناپاک میکند. | |||
وایبد | دیو مرگ است. | ||||
ورون | دیو شهوت است.[۵][۶] |
دیو در تحقیقات ایرانی
[ویرایش]پرویز براتی در کتاب دیونامه دربارهٔ حیات دیوان در ایران مینویسد: هیولاهای خیالی و شبحگون، ازجمله دیو، که در الهیات پیشااسلامی، نمایندگان یک دیگری تهدیدآمیز بودند، در دورهٔ اسلامی در هیبتی تازه ظاهر و به پای ثابت روایتهای ادبی دورهٔ اسلامی و فرهنگ عامهٔ مردم ایران تبدیل شدند. میتوان گفت ادب دورهٔ اسلامی و فرهنگ عامهٔ مردم ایران دیو و پری و اژدها را صاحب پرسونای تازهای کرد. تفاوت چهرهٔ این موجودات وهمی، قبل و بعد از اسلام، در تفسیری که از این موجودات وهمی میکنند نهفته شدهاست. این تفسیر، پیش از اسلام جنبههای ایدئولوژیک و سیاسی داشت، اما پس از اسلام تمایل به زیباییشناسانه کردن آن بر وجه ایدئولوژیک و سیاسی آنها برتری یافت.[۷]
جستارهای وابسته
[ویرایش]منابع
[ویرایش]- ↑ https://iranicaonline.org/articles/daiva-old-iranian-noun
- ↑ *اوشیدری، جهانگیر (۱۳۷۱). دانشنامهٔ مزدیسنا، واژهنامهٔ توضیحی آیین زرتشت. تهران: نشر مرکز. شابک ۹۶۴-۳۰۵-۳۰۷-۵.
- ↑ «گرد فراموشی بر اسطورهها و افسانههای مازندران - ایرنا». www.irna.ir. آبان ۱۳۹۸. دریافتشده در ۲۰۲۰-۱۲-۰۶.
- ↑ اساطیر و فرهنگ ایران در نوشتههای پهلوی، رحیم عفیفی، ص 523
- ↑ اوشیدری، اساطیر و فرهنگ ایران در نوشتههای پهلوی، 523 و 524.
- ↑ رضی، دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت، 368.
- ↑ دیونامه؛ بازشناسی چهرهٔ موجودات خیالی در روایتهای ایرانی، پرویز براتی، ص 11