رستم فرخ‌هرمز - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

رستم فرخ‌هرمز
نگاره‌ای از رستم فرخ‌هرمز در شاهنامهٔ تهماسبی
زادهآذرابادگان، ایرانشهر
درگذشته۱۹ نوامبر ۶۳۶ میلادی
قادسیه، ایرانشهر
خاندانخاندان اسپهبدان
پدرفرخ‌هرمز
پیشه فرمانده نظامی شاهنشاهی ساسانی

رستم فرخ‌هرمز ، اشراف‌زاده‌ای از ایران بود که در دوران شاهنشاهی بوراندخت و یزدگرد سوم به‌عنوان اسپهبد آذربایجان و خراسان گماشته شده بود. تاریخ رستم فرخ‌هرمز را به‌عنوان شخصیتی تاریخی، یکی از قهرمانان شاهنامه و یکی از شخصیت‌های محبوب ملی‌گرایان ایرانی به یاد دارد.

در منابع گوناگون به‌دلیل اشتباه گرفتن برادر او (فرخزاد) با پدرشان (فرخ‌هرمز یا فرخ‌هرمزد) به‌اشتباه این شخصیت را «رستمِ فرخزاد» خوانده‌اند.[۱]
رستم فرخ‌هرمز شخصیت برجسته و معتبری در تاریخ ایران عصر ساسانی بود و با وجود آنکه در نبرد قادسیه شکست خورد؛ اما از او به‌عنوان مردی صاحب نیروی فوق‌العاده و مدیری باتدبیر و سرداری دلیر یاد کرده‌اند.[۲] بنا به روایت کریستن سن خصوصیات و ویژگی‌های ذاتی وی موجب شد تا فردوسی از او قهرمانی بی‌نظیر بسازد.[۲]

پیش زمینه

[ویرایش]

رستم فرخ‌هرمز یکی از اعضای خاندان اسپهبدان بود. پدر او، فرخ‌هرمز، اسپهبد خراسان و آذربایجان بود و پدربزرگش، وندوی، در دوران خسرو پرویز — که خواهرزادهٔ وندوی بود — به‌عنوان خزانه‌دار خدمت می‌کرد. وندوی در سال ۵۹۱ یا ۵۹۴ به‌دست خسرو کشته شد، زیرا او شخص تأثیرگذاری بود و شاهنشاه می‌خواست وی را از چرخهٔ قدرت حذف کند. برادر وندوی، یعنی ویستهم نیز دیگر کسی بود که خسرو زمینهٔ قتل او را فراهم کرد، اما وی با موفقیت به خراسان گریخت و در آنجا شورشی را علیه تاج‌وتخت به راه انداخت و احتمالاً این شورش تا سال ۶۰۰ میلادی به طول انجامیده‌است.

فرخزاد، برادر رستم، نیز شخص بانفوذی بود و خسرو پرویز به او اعتماد زیادی داشت.[۳] از آنجایی که اسپهبدان اصالتاً از خراسان بودند، حضور آنان در آذربایجان (و تولد رستم در آنجا) نشان از قدرت آنان در سپهر سیاسی ایرانشهر بوده‌است. خاندان پهلو مهران حوضهٔ قدرتشان نواحی طبرستان، ری و تا دیلم و آتروپاتن بود.[۴]

جنگ با روم شرقی و برکناری خسرو پرویز

[ویرایش]

در سال‌های پایانی واپسین جنگ ایران و روم، رستم و فرخ‌هرمز در برابر شاهنشاه شوریدند و بدون مقاومت به امپراتور روم، هراکلیوس، اجازه دادند تا وارد آذربایجان شود و حتی آتشکدهٔ آذرگشسپ را نیز غارت کند.[۵]

در سال ۶۲۸ میلادی، دودمان‌های اشرافی ایرانی با یکدیگر همدست شده و از اطاعت از خسرو پرویز امتناع کردند. شیرویه که پیش از آن در زندان بود، توسط اشراف - از جمله خاندان مهران و خاندان اسپهبدان و خاندان ارمنی باگراتونی - آزاد شد[۶] و در ماه فوریه، به کمک اسپد گشنسپ وارد تیسفون شد و پدرش را زندانی کرد. در روز بیست و پنجم فوریه، شیرویه خودش را شاهنشاه نامید و با نام کواد دوم برتخت نشست. کواد پس از آن به وزرگ فرمدار خود، پیروز خسرو، دستور داد تا تمام برادرانش - از جمله پسر مورد علاقه خسرو پرویز، مردانشاه - را اعدام کند. سه روز بعد، شیرویه به مهرهرمزد دستور داد تا خسرو را نیز اعدام کند. با مشورت با خاندان‌های اشرافی، کواد دوم با امپراتوری روم صلح کرد و به جنگی که سه دهه طول کشیده بود، پایان داد. اقدام بعدی شاهنشاه جدید این بود که فرخزاد را بازداشت کرده، تمام اموال و اختیاراتش را صلب کرده و در استخر زندانی‌اش کند.[۷]

جنگ داخلی ساسانیان

[ویرایش]

جنگ‌های طولانی در مرزهای شرقی و غربی، شاهنشاهی ساسانی را تضعیف کرده بود، با این حال مرگ ناگهانی کواد دوم، درست شش ماه پس از به تخت‌نشینی‌اش، ایرانشهر را در جنگ داخلی نیز فرو برد. فرخ هرمز، به‌همراه فرزندانش فرخزاد و رستم، در بخش‌های شمالی شاهنشاهی ساسانی اعلام استقلال کردند. پیروز خسرو نیز در جنوب کشور اعلام استقلال کرد. جناح پهلوی و جناح پارسیگ نام‌هایی است که به ترتیب به شورش‌هایی که در شمال و جنوب برای براندازی ساسانیان و روی کار آوردن یک سلسله جدید داده‌اند. این اتفاق، در کنار سه دهه جنگ و یک طاعون بزرگ که باعث مرگ نیمی از جمعیت میانرودان شده بود، شاهنشاهی ساسانی را وارد بزرگ‌ترین بحران تاریخ خود کرد.[۸]

پس از یک سری کشمکش‌های طولانی، آزرمی‌دخت، دختر خسرو پرویز، در تیسفون به تخت نشست. فرخ هرمز برای یکپارچه کردن شاهنشاهی و وجهه قانونی بخشیدن به فعالیت‌هایش، از او خواستگاری کرد. آزرمی‌دخت که نمی‌توانست به‌صورت مستقیم خواستگاری او را رد کند، به سیاوخش مهرانی - نوه بهرام چوبین - دستور داد تا مخفیانه او را به قتل برساند. با مرگ فرخ‌هرمز، رستم فرخ‌هرمز به اسپهبد جدید خراسان و آذربایجان تبدیل شد. او که در زمان به قتل رسیدن پدرش در خراسان بود، با شنیدن این خبر به سوی تیسفون به راه افتاد، آزرمی‌دخت را به قتل رساند و پوراندخت را به تخت شاهنشاهی ایرانشهر بازگرداند. این اتفاق، به انجمن پهلوی و انجمن پارسیگ پایان داد و شاهنشاهی بار دیگر یکپارچه شد. اما پیروز خسرو بر پوران شورید و این بار دیگر باعث درگیری میان انجمن پهلوی و پارسیگ شد. با این‌حال، رستم و پیروز با یکدیگر به توافق رسیدند و یزدگرد سوم، نوه خسرو پرویز را به‌عنوان شاهنشاه ایران و انیران به رسمیت شناختند.

مرگ

[ویرایش]

به نوشتهٔ طبری در آخرین روز نبرد قادسیه، طوفان شن شدیدی به سمت سپاه ایران وزیدن گرفت به شکلی که سایبان تخت رستم از جا کنده شد و به رود عتیق افتاد. رستم برای در امان ماندن از طوفان، پشت یک اَستَر که باری بر آن بود، پناه گرفت. هلال‌بن علفه که رستم را نمی‌دید و از حضورش خبر نداشت طناب بار اَستَران را با شمشیر برید و یکی از لنگه‌ها روی رستم سقوط کرد به شکلی که مُهره‌های پشتش شکست. پس از آن هلال ضربتی به او زد و رستم به سوی عتیق رفت و خود را در آب افکند. هلال از پی او داخل رود پرید و پای رستم را که در آب فرورفته بود گرفت پس از آن‌که بیرونش کشید آن‌قدر با شمشیر به پیشانیش زد تا جان داد. سپس جسد رستم را زیر پای اَستران انداخت و روی تخت رفت و فریاد زد که «رستم کشته شد شما را به خدای کعبه سوی من آیید.» افراد زیادی تکبیرگویان دور هلال جمع شدند به شکلی که تخت دیده نمی‌شد.[۹] با مرگ رستم فرخ زاد، سپاه ساسانی روحیه خود را از دست داد و اسپهبدان کنترل نیروها را از دست دادند. بخش بزرگی از سپاه در هرج و مرج پیش آمده کشته شدند و پس از قطعی شدن شکست، سایرین نیز تسلیم گردیدند. به گفتهٔ طبری بازماندگان لشکر ایرانیان پس از آن‌که به رود عتیق ریختند با نیزهٔ اعراب کشته شدند و کسی از سی هزار تَن زنده نماند.[۹]

به نوشتهٔ طبری با پایان جنگ، سعد بن ابی‌وقاص از هلال جویای نحوهٔ کشتن رستم شد و پس از آن‌که هلال گفت «به پیش سر و بینی‌اش ضربت زدم» خواست که جنازهٔ رستم را برایش بیاورد و به او گفت: «برهنه‌اش کن و هرچه خواستی به تَنَش واگذار.» طبری در مورد سرنوشت جسد رستم آورده‌است تنی چند از عبادیان پیش سعد آمدند و گفتند: «ای امیر پیکر رستم را بر در قصر تو دیدیم که سَر دیگری بر آن بود و از ضربت درهم کوفته بود» و سعد بخندید.[۹]

پیامد

[ویرایش]

خبر مرگ رستم بار دیگر باعث هرج و مرج در شاهنشاهی ایران شد. بسیاری از کهنه سربازان ساسانی مانند پیروز خسرو، شهروراز جادویه، مردانشاه، سیاوخش و موتای دیلمی نیز یکی پس از دیگری در جریان اتفاقات گوناگون کشته شدند. یزدگرد سوم، آخرین شاهنشاه به رسمیت شناخته شده ساسانی نیز در سال ۶۵۱ به دست ماهوی سوری به قتل رسید و چندی بعد مسلمانان خراسان را نیز تصرف کردند. شاهنشاهی ساسانی پس از چهارصد و سی و یک سال به پایان رسید.[۱۰]

در شاهنامه

[ویرایش]

در شاهنامه از سه نامهٔ رستم فرخ‌هرمز یاد شده‌است:

  1. نامه به سعد ابی‌وقاص
  2. نامه رستم فرخزاد به یزدگرد سوم
  3. نامهٔ آخر و وصیتنامه‌اش به برادرش

حکیم فردوسی در وصف خصوصیات رستم فرخ‌هرمز می‌نویسد:

بفرمود تا پور هرمزد راهبپیماید و برکشد با سپاه
که رستم بدش نام و بیدار بودخردمند و گرد و جهاندار بود

در ادامه داستان آمده‌است:

بیاورد صلاب و اختر گرفتز روز بلا دست بر سر گرفت
یکی نامه سوی برادر به دردنوشت و سخنها همه یاد کرد
چو آگاه گشتم ازین راز چرخکه ما را ز او نیست جز رنج بَرخ
بر ایرانیان زار و گریان شدمز ساسانیان نیز بریان شدم
که تا من شدم پهلوان در میانچنین تیره شد بخت ساسانیان
کزین پس شکست آید از تازیانستاره نگردد مگر بر زیان
چنین بی‌وفا گشت گردون سپهردژم گشت و از ما ببُرید مهر
… سخن هرچه گفتم به مادر بگوینبیند همانا مرا نیز روی
ورا ز من بَدآگاهی آرد کسیمباش اندرین کار غمگین بسی
که آمد به تنگ اندرون روزگارنبیند مرا زین پس شهریار

همچنین در بخشی از داستان رستم به برادرش می‌گوید:

رهایی نیابم سرانجام ازینخوشا باد نوشین (جاویدان) ایران زمین

تبارنامه

[ویرایش]
باوی
شاپور
وندویویستهم
فرخ‌هرمزتیرویهویندویه
رستم فرخزادفرخزاد هرمز
شهرامبهراماسفندیاذفرخان

جستارهای وابسته

[ویرایش]

پانویس

[ویرایش]
  1. Pourshariati, Decline and Fall of ..., 187.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ آرتور کریستن سن (١٣٨۶). ایران در زمان ساسانیان. ترجمهٔ رشید یاسمی. تهران: صدای معاصر. ص. ۳۵۸ و ۳۵۹.
  3. Pourshariati 2008, p. 147.
  4. Lewental 2017.
  5. Pourshariati (2008), pp.  152-153
  6. Pourshariati (2008), p.  173
  7. Pourshariati 2008, p. 291.
  8. SASANIAN DYNASTY, A. Shapur Shahbazi, Encyclopædia Iranica, (20 July 2005).[۱]
  9. ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ محمدبن جریر طبری. «شب قادسیه». Tārīkh-i Ṭabarī, yā, Tārīkh al-rusul wa-al-mulūk (ویراست Chāp-i ۹). Tihrān. صص. ۱۷۳۸، ۱۷۳۹، ۱۷۴۱. شابک ۹۶۴۳۳۱۱۹۹۶.
  10. "Rostam Farrokhzād". Wikipedia (به انگلیسی). 2019-01-18.

منابع

[ویرایش]
  • Pourshariati, Parvaneh (2008). Decline and Fall of the Sasanian Empire (به انگلیسی). London, New York: I.B. TAURIS.
  • آرتور کریستن سن (١٣٨۶). ایران در زمان ساسانیان. ترجمهٔ رشید یاسمی. تهران: صدای معاصر. ص. ۳۵۸ و ۳۵۹.
  • شاهنامهٔ فردوسی
  • تاریخ طبری
  • تاریخ ابن اثیر
  • کتاب یزدگرد آخرین شهریار نگون‌بخت ساسانی نوشتهٔ دکتر عباس احمدی
  • تاریخ فتوح البلدان البلاذری
  • دانشنامهٔ شکنجه و کشتار شاهان، نخبگان و قدرتمندان ایران، محمد تقی سرمدی - ناصر پویان، جلد اول
  • کریستن سن، آرتور. ایران در زمان ساسانیان. ترجمهٔ رشید یاسمی. تهران: مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۷.
  • نوری‌خواجوی، سیاوش. معماهای تاریخ، چاپ دوم. تهران: مؤسسه انتشارات مدبر، ۱۳۷۴. شابک ‎۹۷۸−۹۶۵−۱۱−۵۳۰۹−۹. کتاب فردا مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی[پیوند مرده]