آذربایجان - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

آذربایجان
در بیشتر منابع، آذربایجان ایران شامل ۳ استان فعلی آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی و اردبیل است، در برخی منابع نیز، استان زنجان فعلی («ولایت خمسه» سابق) هم جزء آذربایجان ذکر شده است.[۱][۲]
در بیشتر منابع، آذربایجان ایران شامل ۳ استان فعلی آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی و اردبیل است، در برخی منابع نیز، استان زنجان فعلی («ولایت خمسه» سابق) هم جزء آذربایجان ذکر شده است.[۱][۲]
مختصات: ۳۷°۳۶′شمالی ۴۷°۰۰′شرقی / ۳۷٫۶°شمالی ۴۷°شرقی / 37.6; 47
کشورایران
مساحت
 • کل۱۰۰۸۸۷٫۳۵ کیلومتر مربع (۳۸۹۵۲٫۸۲ مایل مربع)
 ۱۲۲٬۶۲۰٫۴۷ کیلومتر مربع[۴] (با احتساب استان زنجان)
شامل: استان‌های آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، اردبیل و زنجان
جمعیت
 (۱۴۰۰)
 • کل۸۸۷۴۰۰۰ نفر[۳]
۹۹۹۱۰۰۰ نفر[۳] (با احتساب استان زنجان)
قومیت‌ها
 • بیشینهآذری‌ها
 • سایرکردها، تالش‌ها، تات‌ها، ارمنی‌ها، آشوری‌ها
زبان‌هاترکی آذربایجانی، کردی، تالشی، تاتی، ارمنی، آشوری

آذربایجان (ترکی آذربایجانی: آذربایجان‎، پارسی میانه: آتورپاتَکان، آذَرباذَگان، آذَربایَگان، یونانی باستان: Ατροπατήνη آتروپاتینی، ارمنی: Ատրպատական آتْرپاتاکان، سریانی: ܐܕܘܪܒܝܓܐܢ‎ اَذوربٰیْغان) نام ناحیه‌ای جغرافیایی و تاریخی در پایان شمال‌غربی ایران است.[۵][۶][۷]

نام «آذربایجان» به معنای «نگهبان آذر» (آتش مقدس مزدیسنا) است؛ این منطقه در دین زرتشتی اهمیت دینی دارد و کانون مغان بوده است. برخی منابع زرتشتی آذربایجان را همان ایران‌ویج — خاستگاه افسانه‌ای ایرانیان و زادگاه زرتشت — دانسته‌اند. در زمان ساسانیان، کوست چهارم ایران را آذربایجان نیز می‌نامیدند.[۸] در دورهٔ اسلامی، شاه اسماعیل و صفویان از منطقهٔ آذربایجان برخاستتند و ایران را پس از قرن‌ها ملوک‌الطوایفی یکپارچه کردند. قیام مشروطه‌خواهان تبریز یکی از مهم‌ترین رویدادها جنبش مشروطه ایران بود. بیشتر مردم آذربایجان به زبان ترکی آذربایجانی و بخشی از آن‌ها نیز به زبان‌های کردی، تالشی، تاتی، ارمنی، آشوری و غیره سخن می‌گویند.

برپایه بیان تاریخ‌نویسان و جغرافی‌دانان، آذربایجان از شمال به رود ارس، جمهوری آذربایجان و ارمنستان، از جنوب به استان‌های کردستان و زنجان، از خاور به استان گیلان و دریای مازندران و از باختر به ترکیه و عراق بسته شده است و امروزه در بر گیرندهٔ سه استان آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی و اردبیل است. در گذشته، آذربایجان به سرزمینی گفته می‌شده که از شمال به اران، از جنوب‌باختری به آشور، از باختر به ارمنیه و از خاور به دشت مغان و گیلان به‌پایان می‌رسیده و پایتخت آن شهر «گنجک» (تخت سلیمان کنونی) در نزدیکی تکاب بوده است.[۹][۱۰][۱۱] جغرافی‌دانان قدیمی، استان زنجان را بیشتر در ناحیه جبال قرار داده‌اند یا برخی مواقع به عنوان مرز با آذربایجان ذکر کرده‌اند.[۱۱] برخی از این جغرافی‌دانان نیز «ولایت خمسه» پیشین (استان زنجان امروزی تا قلعهٔ شمیران[۱۲] در مرز این استان با استان قزوین) را جزء آذربایجان[۲] و در جنوب آن[۱۳][۱۴] بیان کرده‌اند.

نام

بقایای آتشکده آذرگشسپ (یکی از ۳ آتشکدهٔ اصلی ایران باستان) در تخت سلیمان تکاب

واژهٔ آذربایجان از واژهٔ آتروپات،[۱۵][۱۶] نامِ ساتراپ (فرماندار) ایرانیِ[۱۷][۱۸][۱۹] ماد کوچک در زمان حملهٔ اسکندر به ایران، نشأت گرفته است.[۲۰] آتروپات بخش‌های شمال غربی ایران را از حملهٔ اسکندر حفظ کرد و پس از مرگ او حکومتی مستقل از مقدونی‌ها تشکیل داد.[۲۱][۲۲] معنی نام آتروپات ریشه در دین زرتشتی داشته و به معنی «آذربُد» یا «نگهبان آتش» یا «نگهبانی شده توسط آتش» است.[۲۰][۲۳]

نقشه از محمود کاشغری؛ نام آذربایجان با عنوان ارض آذربادگان در نقشه مشخص است.

واژه آذربایجان در پارسی میانه Āturpātākān (آتورپاتاکان) و در شکل قدیم فارسی نو Ād̲h̲arbād̲h̲agān (آذرباذَگان) و Ād̲h̲arbāyagān (آذربایَگان) تلفظ می‌شده و امروزه Āzarbāyd̲j̲ān (آذَربایجان) تلفظ می‌شود.[۲۴] در واقع، «آذر» تغییریافتهٔ «آتَر» (آتش) و «بایجان» تغییریافتهٔ «پاتگان» (جایگاه نگهبان) است.[۲۵][۲۶][۲۷]

به بخشی از منطقه شمال ارس که امروزه نام آذربایجان را به گرفته در قدیم «آلبان» و «آران» گفته می‌شد. در پیمان‌نامه‌های ترکمانچای و گلستان به بخش شمالیِ رود ارس نام آذربایجان داده نشده است.[۲۸][۲۹] تنها در قرن بیستم است که نام آذربایجان و آذربایجانی ماهیت قومی به خود می‌گیرد.[۳۰]

نام آذربایجان در سال ۱۹۱۸ و طی کنگرهٔ حزب مساوات جایگزین نام اصلی و تاریخی قفقاز، اران و آلبانی گردید. این نام‌گذاری با هدف جدایی آذربایجان ایران انجام شد.[۳۱][۳۲] دولت مساوات در قفقاز نام آذربایجان را از آن جهت بر این مناطق گذاشته که گمان می‌رفت با برقراری یک جمهوری به نام آذربایجان، بتوان آذربایجان ایران و این جمهوری را باهم یکی کرده و آذربایجان ایران از این کشور جدا شود.[۳۳] در همان زمان مخالفت‌هایی با این نام‌گذاری در ایران صورت گرفت. در همین راستا حتی مارکوارت آلمانی به این کار اعتراض کرد که این اعتراض در نشریهٔ «ایرانشهر» ترجمه و چاپ گردید.[۳۴] محمد خیابانی نیز به‌طور موقت نام «آزادیستان» را به آذربایجان ایران اطلاق کرد تا با آذربایجان شوروی تفاوت داشته باشد.[۳۵]

تاریخ

پیش از اسلام

نقشهٔ هرودوت در سال ۴۵۰ (بازسازی شده در سال ۱۸۹۵) که سرزمین ماد را در کنار رودخانهٔ ارس نشان می‌دهد.

کشف سند ازدواج به شکل سنگ‌نگاره متعلق به حدود ۱٬۳۵۰ سال پیش از میلاد در بغازکوی واقع در آناتولی، با ذکر نام پادشاه هیتی و حاکم میتانی که فرمانروایان سرزمین‌هایی هستند که مردم در آنجا به الهه‌های هندی-ایرانی میترا-وارونا، ایندرا و اشوین‌ها متوسل می‌شوند و به آن‌ها را می‌پرستند، ظاهراً رسیدن موجی از اقوام هندو-ایرانی را به شمال غرب ایران تصدیق می‌کند.[۳۶]

پیش از آمدن مادها به آذربایجان، می‌توان به حکومت مانناییان اشاره کرد. زبان ماننایی‌ها روشن نیست؛ اما بخشی از نام‌های سرداران آن‌ها آریایی است و در کل، زبان یگانه‌ای در میان ماننا روان نبود. اما ماننایی‌ها زیر نفوذ ایرانی‌شدن قرار داشتند و نام‌های ایرانی مانند «دیاکو» و «بغدادتی» و «اودکی» و «ازآ» همگی نام‌هایی ایرانی اند، که در میان آن‌ها دیده می‌شود. همچنین در این دوره می‌توان به حکومت اورارتویی اشاره کرد که اندکی از بخش‌های آذربایجان غربی را شامل می‌شد.[۳۷]

با آمدن اقوام آریایی ماد به فلات ایران، اقوام غیرآریایی با ایشان آمیخته شدند و در یک اتحاد، پادشاهی ماد را به وجود آوردند. آنان تأثیر عمیقی بر تاریخ منطقهٔ آسیای غربی گذاشتند که مهم‌ترین آن نابودکردن حکومت آشور بود. ماد از دو بخش ماد کوچک و ماد بزرگ تشکیل می‌شد که ماد کوچک همان آذربایجان امروزی است و ماد بزرگ شامل تهران، اصفهان، کرمانشاه و همدان می‌شود.[۳۸]

در زمان هخامنشیان، ماد کوچک (آذربایجان) به عنوان یکی از ساتراپ‌ها اداره می‌شد. در اواخر دوران هخامنشی و هم‌زمان با لشکرکشی اسکندر به ایران، ساتراپ ماد کوچک فردی به نام آتورپات (آذرباد) بود. وی توانست این منطقه را از حملهٔ اسکندر حفظ کند. بعد از آن ماد کوچک به نام او «ماد آتورپات» یا «آتورپاتکان» نامیده شد.

نقشهٔ آتورپاتکان در سال ۲۲۱ پیش از میلاد

در زمان سلوکیان و اشکانیان آذربایجان خودمختاری نسبی داشت که البته اساس کشورداری سلوکیان و پس از آن اشکانیان بر استقلال نسبی استان‌ها استوار بود. در زمان سلوکیان به نظر می‌رسد خاندان آتورپات همچنان بر آذربایجان حکم می‌راندند. در زمان اشکانیان وضعیت حکومت آذربایجان چندان روشن نیست ولی می‌توان حدس زد مانند دیگر نقاط ایران تحت سیطرهٔ خاندان‌های زمین‌دار (فئودال) با نفوذ و مطیع اشکانیان اداره می‌شده است. مشکل آذربایجان در زمان اشکانیان یورش‌های سهمگین آلان‌ها و گرجی از قفقاز بود که باعث ویرانی و غارت فراوان می‌شد. در زمان ساسانیان آذربایجان اهمیت ویژه‌ای یافت. یکی از سه آتشکدهٔ معتبر ساسانیان، آتشکدهٔ آذرگشنسب در شیز آذربایجان قرار داشت. پادشاهان ساسانی در ایام سختی به زیارت آن می‌شتافتند و هدایای بسیار تقدیم می‌کردند. این آتشکده نشانهٔ اتحاد دین و دولت بود و نماد دولت ساسانی به‌شمار می‌رفت. در بیشاپور کازرون کتیبه‌ای وجود دارد که نام خاندان‌های زمین‌دار اوایل حکومت ساسانیان در آن ثبت شده است. برای آذربایجان از خاندانی به نام «وراز (Varaz)» نام برده شده که گویا محل اقتدار ایشان آذربایجان، اران و ارمنستان بوده است. در زمان حکومت ساسانیان، مردمان ترک‌تبار خزر به قفقاز وارد شدند. قباد پدر انوشیروان با تلاش فراوان ایشان را عقب راند و دژهای مستحکمی در دربند قفقار برای جلوگیری از یورش‌های آنان بنا کرد. رومیان نیز هرساله مبالغی برای نگهداری این دژها به دولت ساسانی می‌پرداختند. همچنین در زمان ساسانیان جنگ سرنوشت‌ساز بهرام چوبین با خسرو پرویز در این استان بود که به شکست بهرام انجامید. دیگر رویداد مهم این دوره، واردشدن هراکلیوس امپراتور روم به آذربایجان بود که منجر به ویرانی آتشکدهٔ آذرگشنسب شد.

یاقوت حموی می‌نویسد: «ابن مقفع گفته است آذر به زبان پهلوی نام آتش است و بایگان، نگهدار آن که روی هم معنای آن آتشکده یا نگاهدارندهٔ آتش می‌شود و این درست‌تر است؛ زیرا آتشکده در این ناحیه بسیار بوده است… مردم آن نیکوروی‌اند و گونه‌های ایشان به سرخی مایل است و پوستی لطیف دارند. ایشان را زبان مخصوصی است که آذری گویند و جز خودشان کس آن را نمی‌فهمد.»[۳۹]

پس از حمله اعراب و دوره اسلامی

موقعیت آذربایجان در نقشه ایران در عصر خلفای عباسی، برگرفته از کتاب جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی

در زمان حملهٔ اعراب در مدارک رومی و ارمنی نام سپهبد و شاهزادهٔ آذربایجان «رستم پسر فرخ‌هرمز» آورده شده که البته با توجه به متن شاهنامه در بخش نامهٔ رستم فرخزاد به برادرش به نظر می‌رسد درست باشد:

چو نامه بخوانی تو با مِهتَرانبرانداز و برساز لشکر بَران
همی تاز تا آذرآبادگاندیار بزرگان و آزادگان
همیدون گَله هرچه داری ز اسبببر سوی گنجورِ آذرگُشَسب

فردوسی، لشکرکشی محدود بهرام پنجم پادشاه ساسانی از پارسه پایتخت ایران‌شهر برای دفاع دربرابر لشکر قیصر روم را اینچنین روایت می‌کند.

از آن جایگه لشکر اندر کَشیدسوی آذرآبادگان برکَشید
چو از پارس لشکر فراوان نبُردچنین بود نزد بزرگان و خُرد
که از جنگ بگریخت بهرام شاهورا سوی آذرگُشَسپ است راه
چو بهرام، رخ سوی آذر نهادفرستاده آمد ز قیصر چو باد
نقش مهر ساسانی «آمارگرِ آذربادگان» (ādurbādagān āmārgar)، به خط و زبان پهلوی، از قرن ششم میلادی

فردوسی در شاهنامه آتش‌پرست نامیدن مَزدَیَسنان را کار نادرستی می‌پندارد.[۴۰][۴۱] سپس با به‌کار بردن واژهٔ آذرآبادگان، به آتشکده آذرگشسپ اشاره دارد.

به یک هفته بر پیشِ یزدان بُدندمپندار کآتش پرستان بُدند
که آتش بِدان گاه، محراب بودپرستنده را دیده پرآب بود
به یک ماه در آذرابادگانببودند شاهان و آزادگان

ساسانیان پی‌درپی از اعراب شکست خوردند و در سال ۶۲۲ میلادی در نهاوند (دروازهٔ ماد آتورپات) پیروزان -سردار ایرانی- بار دیگر با عرب‌ها مقابل شد. جنگی سخت رخ داد و ایرانیان شکست خوردند. آنگاه آذربایجان در برابر حملهٔ اعراب بی دفاع گشت و اثری از لشکر شاهنشاهی باقی نماند.

اعراب به آذربایجان نیز همانند دیگر نقاط ایران سرازیر شدند. به نظر می‌رسد در سده‌های یکم و دوم هجری تعدادشان در آذربایجان زیاد بوده است. کسروی این امر را به دو دلیل دانسته است؛ یکی این‌که مردمان آذربایجان بسیار پایداری کردند؛ به گونه‌ای که مسلمانان آذربایجان را به عنوان الاراضی المفتوحه عنوه (سرزمین‌های به زور گرفته شده) می‌شمردند که در فقه حکم خاص دارد و دوم سرسبزی این ایالت. از میان عشیره‌های عرب که در سده‌های یکم و دوم هجری به آذربایجان وارد شدند، «بنوتغلب»، «یمانیان» و حمدانیان ثبت شده است.

آذربایجان در سده‌های ابتدایی ورود اسلام به ایران از کانون‌های عمدهٔ مقاومت و شورش ایرانیان در برابر اعراب و عمال خلیفه بود و مردمانش همه‌گاه در حال زد و خورد با آنان بودند. معروف‌ترین این قیام‌ها «قیام خرمدینان» در حدود آذربایجان و جبال است. بنیان‌گذار این قیام «جاوید بن سهل» بود که سپس توسط بابک خرمدین به اوج رسید. ازدواج بابک با دختر «واساک» -یکی از شاهزادگان ارمنی- اتحاد عظیمی را در شمال ضد خلافت عباسیان ایجاد کرد. خرمدینان مدت طولانی توانستند در مقابل خلیفه و سرداران عرب مقاومت کنند و چهاربار سپاه بزرگ خلیفه را مغلوب کردند.

ورود قبایل ترک

نقشهٔ آذربایجان و آسیا در سال ۱۲۰۰ میلادی (در آستانهٔ حمله مغول به ایران)

در سده‌های نخستین اسلامی ترکان ماورای قفقاز -که ایرانی‌ها به آن‌ها خزر می‌گفتند- مجدداً تلاش‌های خود را برای ورود به درون اران و آذربایجان از سرگرفتند و چندین تلاش آن‌ها توسط سپاهیان خلافت عربی عقب رانده شد. در سال ۱۷۸ خورشیدی یک جمع بزرگ از خزرها از گذرگاه‌های قفقاز به درون اران سرازیر شده و دست به تخریب و کشتار زدند. هارون الرشید «خازم بن خزیمه» را به منطقه فرستاد و او آن‌ها را بیرون راند و دربندهای کوهستانی قفقاز را بازسازی کرد. البته این حمله‌ها را ناشی از تحریکات امپراتوری روم شرقی در جهت ایجاد دردسر برای خلیفه در مرزهای شمالی کشورش هم می‌دانند و آن را با تلاش‌های رومی‌ها برای بازپس‌گیری ارمنستان و بخش‌هایی از آناتولی که در اشغال عرب‌های مسلمان بوده، ارتباط می‌دهند.

نوشتهٔ تارخ‌نویسان سده‌های چهارم و پنجم هجری مانند ابوالفضل بیهقی و ابن اثیر نشان می‌دهد که ترکان غز در اواخر سدهٔ چهارم هجری در آذربایجان بوده‌اند. سلطان محمود غزنوی این گروه از ترکان را -که در ابتدا هواداری او را می‌کردند- از آن‌سوی سیحون به خراسان آورده بود؛ ولی بعدها سر به شورش و نافرمانی گذاشتند. گردیزی می‌نویسد: «ارسلان به سلطان گفت: این خطا بود که کردی. اکنون که آوردی همه رابکش یا به من ده، انگشت‌های نر ایشان را ببرم تا تیر نتوانند انداخت.» به هر روی ایشان از خراسان رانده شدند و پس از چند سال آوردگی در ایران و زدوخوردهای فراوان در نواحی دیگر به آذربایجان رسیدند.

«چامچیان» -تاریخ‌نگار ارمنی- دربارهٔ جنگی که بین ایلات غز و شهریاران محلی آذربایجان (واسپوراکان) در سال‌های ۴۱۱ و ۴۱۲ هجری درگرفته، می‌نویسد: «در این سال ترکان که همچون سیل به آذربایگان رسیده بودند، روی به نواحی ارمنستان آورده به واسپوراکان درآمدند؛ دست به تاراج و تالان بگشاده، بسیار جاها پایمال ساختند.»[۴۲] همچنین محمدجواد مشکور دربارهٔ آمدن قبایل ترک به آذربایجان چنین می‌نویسد: «حوادث متناوب یکی بعد از دیگری آذربایجان را آماج تهاجمات پیاپی قرار داد. بعد از سلجوقیان، دورِ سلسله‌جنبانی ترکان آتابای یا اتابکان آغاز و با نفوذ این اقوام و گسترش زبان ترکی، سیطرهٔ زبان آذری محدود و رفته‌رفته رو به کاهش نهاد.»[۴۳]

در زمان سلجوقیان ترک‌های بیش‌تری به آذربایجان روی آورده‌اند. با ادامهٔ تسلط ترکان در دوران اتابکان، باز هم عدهٔ ترک‌ها در آن سرزمین فزونی یافت و زبان ترکی رونق بیش‌تری گرفت. همچنین حکومت ترکمانان آق‌قویونلو و قراقویونلو و اسکان آن‌ها در آذربایجان، بیش از پیش موجب رونق زبان ترکی و تضعیف زبان آذری گردید. جنگ‌ها و عصیان‌هایی که در فاصلهٔ برافتادن و برخاستن صفویان پیش‌آمد، سربازان ترک بیش‌تری را به آذربایجان سرازیر کرد. وجود قزلباش‌های ترک نیز مزید بر علت شده و زبان ترکی را در آن سرزمین رونق بخشید.[۴۴]

جغرافیای سیاسی

موقعیت آذربایجان در نقشهٔ ایران و توران در دورهٔ قاجاریه

شاهنشاهی ساسانی (ایران‌شهر) در نتیجهٔ اصلاحات اداری قباد یکم و خسرو انوشیروان از ۴ کوست (بخش بزرگ) تشکیل شده بود: خوراسان (شرق یا شمال‌شرق: شامل خراسان، قومس، گرگان، ماوراءالنهر، افغانستانخوروران (غرب یا جنوب‌غرب: شامل کرمانشاه، کردستان، لرستان، ایلام، بین‌النهرین، آسیای صغیرنیمروز یا پارس (جنوب یا جنوب‌شرق: شامل سیستان، کرمان، پارس، خوزستان، اصفهان، بنادر و جزایر خلیج فارس و دریای عمان، سند، مکران) و آدوربادگان (شمال یا شمال‌غرب: شامل آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، اران، دیلم، رویان، تپورستان، ری).[۴۵][۴۶][۴۷][۴۸][۴۹] کوست‌ها گاهی نام سرزمین عمدهٔ خود را می‌گرفتند؛ از همین‌روی کوست شمالی «آدوربادگان» نام گرفت و کوست نیمروز هم گاهی «پارس» خوانده می‌شد.[۵۰]

استرابون جغرافی‌نگار یونانی در دفتر یازدهم جغرافی از آلبانیا (اران و شروان دوران اسلامی)، آتورپاتکان و ارمنستان نام می‌برد و می‌گوید که رود ارس از مرز آتورپاتکان در جنوب و ارمنستان در شمال می‌گذرد.[۵۱] در تاریخ پلینی نیز حدود آتورپاتکان تا رود است و رود ارس از میان ارمنستان بزرگ با آتورپاتکان عبور می‌کند.[۵۲] در زمان ساسانیان، آذربایجان به شکل باستانی آتورپاتکان خوانده شده است.[۵۳] در کتیبهٔ شاپور، این منطقه یکی از استان‌های ایرانشهر[۵۴] و در کنار ارمنستان، ایبریا (گرجستان امروزی)، آلبانیا (اران و شروان) و بلاشکان حساب شده است.[۵۵]

ابن فقیه همدانی در کتاب البلدان در سدهٔ سوم هجری، حدود آذربایجان را این‌گونه شرح می‌دهد: «آذربایجان از یک‌سو رود ارس و از سوی دیگر مرز زنجان و حدود دیلمستان و طارم و گیلان را شامل می‌شود.»[۵۶] ابن رسته نیز در کتاب اعلاق‌النفیسه و در همین سده، حدود آذربایجان را این‌چنین نوشته است: «اردبیل، مرند، باخروان، ورثان و مراغه.»[۵۷] اصطخری دیگر جغرافی‌دان سدهٔ سوم هجری در کتاب المسالک و الممالک ذیل فصلی تحت عنوان «ذکر ارمنیه و اران و آذربایجان» از شهرهای آذربایجان چنین یاد کرده است: «اردویل، مراغه، ارمیه، میانه و خونه، بروانان، دیرخقان، سلماس، نشوی، مرند، برزند، ورثان، موقان، جابروان و اَشنه.» به نوشتهٔ وی: «حدود آذربایجان از تارم تا حدود زنگان تا دینور تا حلوان تا شهرزور تا دجله و به حدود ارمینیه بازگردد.»[۵۸]

ابن حوقل در کتاب صورةالارض در سدهٔ چهارم هجری، شهرهای مراغه، تبریز، ارمیه، خوی، سلماس، برکری، اردبیل، داخرقان، اشنه، میانج، مرند و برزند را جزء شهرهای مهم آذربایجان ذکر کرده است.[۵۹] در کتاب حدود العالم نیز -که تألیف همین سده است- مناطق اران، ارمنستان و آذربایجان جدا از هم ذکر شده‌اند.[۶۰] محمد مقدسی -دیگر جغرافی‌دان سدهٔ چهارم هجری- در حالی که بین مناطق اران، ارمنستان و آذربایجان تفاوت قائل می‌شود، سلماس، ارومیه، مراغه و خوی را جزء ارمنستان شمرده[۶۱] و رسبه، تبریز، جابروان، خونج، میانج، سراة، بروی، ورثان، موقان، میمذ و برزند را جزء شهرهای آذربایجان ذکر کرده است.

حدود آذربایجان در دوران خلافت عباسیان، برگرفته از کتاب جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی
حدود آذربایجان در دوران خلافت عباسیان، برگرفته از کتاب جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی

زکریای قزوینی در سدهٔ هفتم هجری و در کتاب آثارالبلاد و اخبارالعباد، آذربایجان را سرزمینی پهناور بین اران و کوهستان می‌داند و می‌گوید شهرها، روستاها، کوه‌ها و رودخانه‌ها در آن سرزمین بسیار است.[۶۲] حمدالله مستوفی نیز در همین سده از ۹ تومان بلاد اداری آذربایجان در دوران ایلخانان این‌گونه یاد می‌کند: «بلاد آذربایجان ۹ تومان است، بیست و هفت شهر دارد در بیشتر مناطق این مملکت هوا سرد و در بعضی مناطق ملایم است، حدودش با ایالت عراق عجم، موغان، گرجستان، ارمن و کردستان پیوسته، طولش از باکو تا خلخال ۹۵ فرسخ، عرضش از بجروان تاسیپان ۵۵ فرسخ می‌باشد.[۶۳] یکم تومان تبریز (شامل تبریز، اوجان و طسوج)، دوم تومان اردبیل (شامل اردبیل و خلخال)، سوم تومان پیشگین (شامل پیشگین، خیاو اوناد، ارجاق، اهر، تکلفه و کلئبر)، چهارم تومان خوی (شامل خوی، سلماس، ارومیه و اشنویه)، پنجم تومان مراغه (شامل مراغه، دهخوارقان و نیلان)، هفتم تومان مرند (شامل مرند، دزمار، زنگیان، ریوز و گرکر)، هشتم تومان نخجوان (شامل نخجوان، اردوباد، آزاد و ماکویه).».[۶۴] در کتاب بستان‌السیاحه نوشتهٔ زین‌العابدین شیروانی حدود آذربایجان چنین آمده است: " … محدود است از طرف شمال به ولایت موغان و شیروان و جبال البرز و از سمت جنوب به عراق عجم و کردستان و از جانب مشرق به دیار خلخال و گیلان و طالش و دیلم و از جانب مغرب به بلاد ارمن و گرجستان. "[۶۵]

در ترجمهٔ فارسی کتاب یاقوت حموی (سدهٔ هفتم هجری) چنین آمده است: «حدود آذربایجان از بردعه تا مشرق تا از زنجان در مغرب و از سمت شمال به سرزمین‌های دیلم، جیل (گیلان) و طرم (طارم) است؛ و او (آذربایجان) اقلیم بزرگ و وسیعی است و از شهرهای مشهورش تبریز امروزه مرکز و بزرگ‌ترین شهر آذربایجان است و قبلاً مرکز آن مراغه بود و از شهرهایش خوی، سلماس، ارومیه، اردبیل، مرند و غیره است.»[۶۶] محمدجواد مشکور باور دارد یاقوت در مورد تعیین حدود آذربایجان دچار اشتباه شده و عبارت وی را چنین تصحیح کرده است: «حد آذربایجان از شمال بردعه از شرق بلاد، دیلم و گیلان و از مغرب از زنجان از جنوب بلاد طارم و زنجان است.»[۶۷] برپایهٔ این گفتهٔ یاقوت، بخشی از اران تا بردع نیز جزو آذربایجان بوده است؛ ولی در کتاب دیگر خود «گزیدهٔ مشترک» رود ارس را مرز میان آذربایجان و اران دانسته است.[۶۸]

گاهی زنجان را نیز به عنوان بخشی از آذربایجان به حساب می‌آورند. حسین آلیاری برپایهٔ نوشتهٔ جغرافی‌دانان و گردشگران اسلامی، حدود آذربایجان را این‌طور می‌نویسد: «تبریز، اردبیل، مراغه، خنج، ورثان، سیر، میانج، برزه، ارومیه، جابروان، خوی، مرند، گلسره، باجروان، برزند، سلماس، شیز، سلق، نریز، سندبابا، سابرخاست، سراو، ماینهرج، بذ، میمذ، نیر و زنجان.»[۶۹]

ناحیه جبال به رنگ نارنجی و در شمال غربی آن ناحیه آذربایجان در یک نقشه قدیمی

حدود و مرز آذربایجان در طول تاریخ از دید جغرافی‌دانان و جهانگردان متفاوت بوده است. نقشه‌های موجود از سده‌های پیش از سدهٔ بیستم، آن را جنوب ارس ترسیم کرده‌اند.[۷۰] بنابر نظر سویچسکی در منابع کتبی به ندرت اران با آذربایجان یکی شمرده شده است.[۷۱] منابعی نیز اران را جزء ارمنستان شمرده‌اند.[۷۲] بنابر نظر گروهی از دانشمندان، اطلاق نام آذربایجان به حاکمیت دولت مساوات برای جمهوری نوین آذربایجان، یک امر سیاسی برای جدایی آذربایجان تاریخی (آذربایجان ایران) بوده است[۷۳][۷۴][۷۵] و آذربایجان تاریخی را شامل نمی‌شود.[۷۶]

بنابر نظر بورنوتیان در دورهٔ صفویان به خاطر گرفتن مالیات، برخی از سرزمین‌های شمال ارس جزء آذربایجان حساب می‌شد. اما این رسم در سدهٔ هجدهم و نوزدهم میلادی به تدریج از بین رفت و برای تاریخ‌نگاران مسلمان محلی قفقازی -مانند میرزا جمال جوانشیر و میرزا آدیگوزل‌بگ- و سایر تاریخ‌نگاران این منطقه، آذربایجان واقع در جنوب ارس بوده است.[۷۷] همچنین بنابر نظر مایکل کروسانت، بخش‌هایی از اران جزء ارمنستان نیز به‌شمار آمده است.[۷۸]

به عقیدهٔ عباس زریاب خویی، دلیل این تناقض در مورد مرز شمالی آذربایجان در سده‌های چهارم و پنجم هجری تا زمان یاقوت حموی (سدهٔ هفتم قمری)، تسلط مسلمانان بر سراسر آذربایجان و اران و مسلمان‌شدن اهالی این دو سرزمین است و به همین جهت، جغرافی‌نگاران حدود اران و آذربایجان را گم کردند و از این‌رو گاهی حد شمالی آذربایجان را تا قسمت‌های خیلی شمالی‌تر رود ارس بالا برده‌اند.[۷۹]

پس از مهاجرت ترکان سلجوقی به آذربایجان و اران، از بین‌رفتن زبان‌های بومی، گسترش زبان ترکی و پس از آن رواج مذهب شیعه در دوسوی رود ارس و در هر دو سرزمین باعث پیوند هرچه بیش‌تر مردم این مناطق گردید و نام اران تحت‌تأثیر نام آذربایجان -که معروف‌تر بود- قرار گرفت. به گونه‌ای که واسیلی بارتلد معتقد است در این زمان اران بدون واسطه به آذربایجان ملحق شد.[۸۰]

بنابر نظر چند پژوهشگر در حقیقت در سده‌های گذشته و نقشه‌های پیش از سال ۱۹۱۸ میلادی، هیچ‌گاه بخشی که هم‌اکنون جمهوری آذربایجان نامیده می‌شود، نام آذربایجان برخود نداشته و همیشه قسمت جنوبی رود ارس -که هم‌اکنون در ایران قرار دارد- آذربایجان نامیده می‌شده و قسمت‌های شمال‌غربی رود ارس آلبانیا و سرزمین‌های شمال‌شرق رود ارس شروان نام داشته است و در دوران شوروی نام آذربایجان بر این مناطق گذاشته شد.[۳۳][۸۱][۸۲]

در جغرافیای دوران اسلامی، اکثراً اران و شروان دو ناحیهٔ جداگانه از هم حساب می‌شوند و شروان از دورهٔ خلافت عباسیان تا دورهٔ صفویان زیر سلطهٔ حاکمان محلی به نام شروانشاهان بوده است.[۸۳] بنابر نظر ولادیمیر مینورسکی، جمهوری آذربایجان از لحاظ تاریخی نامش آلبانیای قفقاز بوده است و در دوران اسلامی به آن اران می‌گفتند.[۸۴]

ابن حوقل با ارائهٔ تصویر جداگانه از سه ناحیهٔ ارمینیه، آذربایجان و اران در اثر خود، رود ارس را مرز میان آذربایجان و اران دانسته است. او شهرهای برذعه، جنزه، شمکور، شماخیه، شروان، شابران، قبله و شکی را از سرزمین اران و شهرهای اردبیل، داخرقان، تبریز، سلماس، خوی، برکری، ارومیه، مراغه، اشنه، میانج، مرند، برزند را جزء آذربایجان معرفی کرده است.[۸۵]

موقعیت آذربایجان، اران و ارمنستان در دورهٔ خلافت هارون‌الرشید
موقعیت آذربایجان، اران و ارمنستان در دورهٔ خلافت هارون‌الرشید

بنابر نظر واسیلی بارتلد، نام آذربایجان از آن جهت بر مناطق قفقاز گذاشته شد که گمان می‌رفت با برقراری یک جمهوری جدید به نام آذربایجان، آذربایجان ایران و این جمهوری نوبنیاد باهم یکی شده و آذربایجان ایران از این کشور جدا شود.[۸۶] وی می‌گوید:[۸۷]

نام آذربایجان برای جمهوری آذربایجان از آن جهت انتخاب شد که گمان می‌رفت با برقراری جمهوری آذربایجان، آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان یکی شوند… نام آذربایجان از این نظر برگزیده شد. هرگاه لازم باشد نامی انتخاب شود که بتواند سراسر جمهوری آذربایجان را شامل گردد، در آن صورت می‌توان نام اران را برگزید.

در همان زمان مخالفت‌هایی با این نام‌گذاری در ایران انجام شد[۸۸] و افراد و رسانه‌ها، محمد خیابانی، روزنامهٔ جنگل و روشنفکران آذربایجانی ایرانی، واکنش منفی به این نام‌گذاری نشان دادند.[۸۹][۹۰] ولادیمیر مینورسکی می‌گوید که این نام‌گذاری دولت مساوات در زمان نوری‌پاشا انجام گرفت.[۸۴]

در همین راستا یوزف مارکوارت یک مقاله نوشت که در نشریهٔ «ایرانشهر» ترجمه و چاپ گردید:[۳۴][۹۱]

پیش از همه لازمست که حکومت ایران با استناد تمام عناصر ملت ایرانی بدون تفریق زبان و مذهب برضد اسعتمال نام آذربایجان که جمهوریت تاتار قفقازی برخلاف حقیقت علمی و بدون استحقاق به خود چسبانده است، یک اعتراض سختی و قطعی به عمل بیاورند. در صفحات تاریخ به قدری کافی ثابت و مبرهنست که آذربادگان یا آذربایجان -که عرب‌ها آذربیجان نوشته‌اند- در تمام ازمنهٔ تاریخی در شمال ایران تا رود ارس امتداد داشت و در ابتدا قسمتی از ایالت شمالی ایران یعنی مدی را تشکیل می‌داده است. این قسمت از ایالت مدی در زمان استیلای ایران از طرف اسکندر در زیر ادارهٔ ساتراپ یعنی حاکم آن زمان که آتورپات (آذرباد) نام داشت، دم از استقلال می‌زد و از نام این ساتراپ آتورپاتکان یا آذربادگان نامیده می‌شد. گرچه یکی از جانشینان آتورپات که آرتابازان نام داشت حوزهٔ حکومت خود را وسعت داده و از شمال و شمال‌غربی تا کوه‌های قفقاز و تا گرجستان رسانید؛ ولی این توسیع مملکت موقتی بود زیرا پس از تأسیس سلطنت ارمنستان شرقی از طرف آرتاکسیس باز آن قسمت پس داده شد؛ و اما مملکتی که در شمال رود ارس بود و امروز اکثر اهالی آن تاتار هستند، در زمان قدیم آلبانی نامیده می‌شد که به زبان پارسی میانه یعنی پهلوی و به سریانی اران (به تشدید را) می‌گفتند و در کتب مورخان عرب نیز الران مذکور است. این تعبیر در تاریخ زندگانی شاه اسماعیل و در تاریخ کردستان تألیف شرف‌الدین بتلیسی پیش می‌آید. دولت روس بدبختانه این تعبیر تاریخی یعنی اران را به کار نبرده است؛ در صورتی که بعضی نام‌های دیگر تاریخی را مانند فرغانه و غیره چنان‌که هم می‌بایست نگه‌داشت. این دو مملکت اران و آذربایجان که اولی در شمال و دویمی در جنوب رود ارس واقع است با استثنای گوشهٔ شرقی آن یعنی شیروان امروزی از حیث روابط نژادی اساساً و به کلی متفاوت هستند و تا عهد مغول‌ها هریک از این‌ها تاریخ جداگانهٔ مخصوص برای خود داشته است؛ و بدین‌جهت باید هریک از این‌ها علاحده به زیر تدقیق و تحقیق گذاشته شود…

احمد کسروی در شهریاران گمنام می‌نویسد:[۹۲]

شگفت است که آران را اکنون «آذربایجان» می‌خوانند؛ با آن‌که آذربایجان یا آذربایگان نام سرزمین دیگریست که در پهلوی آران و بزرگ‌تر وشناس‌تر از آن می‌باشد و از دیرین‌زمان که آگاهی در دست هست، همواره این دو سرزمین از هم جدا بوده و هیچ‌گاه نام آذربایجان بر آران گفته نشده است. ما تاکنون ندانسته‌ایم که برادران آرانی ما که حکومت آزادی برای سرزمین خود برپا کرده و می‌خواستند نامی نیز بر آن‌جا بگذارند، برای چه نام تاریخی و کهن خود را کنار نهاده، دست یغما به سوی آذربایگان دراز کردند؟ و چه سودی را از این کار شگفت خود امیدوار بودند؟ این خرده‌گیری نه از آنست که ما برخاسته آذربایگانیم و تعصب بوم و میهن خود نگه می‌داریم. چه آذربایگان را از این کار هیچ‌گونه زیان نیست؛ بلکه از اینست که برادران آرانی ما در آغاز زندگانی ملی و آزاد خود، پشت‌پا به تاریخ و گذشتهٔ سرزمینشان می‌زنند و این خود زیانی بزرگ است؛ و آن‌گاه تاریخ مانند چنین کار شگفت سراغ ندارد!

محمدجواد مشکور نیز در این باره نوشته است:[۹۳]

ایالت اران که در دوران اسلامی به این نام مشهور بود، از زمان ترکان قراقویونلو و آق‌قویونلو تا جنگ جهانی اول قراباغ… خوانده می‌شد. پس از شکست روسیهٔ تزاری، مردم آن ناحیه دعوی استقلال کرده، در سپتامبر سال ۱۹۱۸ میلادی حکومتی به نام آذربایجان تحت نفوذ دولت عثمانی تشکیل دادند. غرض از این نام‌گذاری این بود که از ضعف دولت مرکزی ایران در اواخر قاجاریه استفاده کرده، آذربایجان ایران را -که مردم آن مانند اهالی قرهباغ به لهجه‌های ترکی سخن می‌گفتند- با آذربایجان ساختگی به هم پیوند داده و در دوسوی رود ارس حکومتی تحت نفوذ عثمانی تشکیل دهند؛ ولی ترکان به زودی شکستخورده و امپراتوری عثمانی تجزیه شد.

نفوذ بر شمال ارس

نقشهٔ جهان ترسیم شده در قرن دهم توسط ابن حوقل؛ در این نقشه آذربایجان و اران در یک منطقه نشان داده شده‌اند.

به گفتهٔ عنایت‌الله رضا، اران بعد از دورهٔ حملهٔ مغول گاه تحت فرمان شروانشاهان و گاه تحت نفوذ فرمانروایان آذربایجان بود.[۹۴] این در حالی است که ریچارد فرای می‌گوید اران بعد از هجوم مغول، همواره تحت فرمان حکمرانان آذربایجان بوده است.[۹۵] احمد کسروی در این باره می‌نویسد: «در قرن‌های نخستین اسلام که تازیکان در همه‌جای ایران رشته فرمانروایی را در دست داشتند اران بیشتر تابع آذربایجان بود و کسی که به عنوان والی برای هر دو از شام یا بغداد فرستاده می‌شد، در آذربایجان می‌نشست، گاهی ارمنستان نیز تابع آنجا بود… از این‌جاست که از این سه سرزمین یکجا و باهم یاد می‌شد».[۹۶]

مثلاً تاریخ طبری[۹۷] چنین نوشته است:

اول حد از همدان گیرند تا به ابهر و زنگان بیرون شوند و آخرش به دربند خزران و بدین میانه، هرچه شهرها است همه را آذربایگان خوانند… راه‌ها به آخر آذربایگان که از آن جمله بلاد خزران شوند، گروهی برخشک و گروهی از دریا، که از هر راهی دربند خوانند و به تازی باب گویند.

نفوذ بر استان زنجان

نقشهٔ آتورپاتکان، شامل بخش شرقی قزل‌اوزن: استان زنجان

«ولایت خمسه» سابق (استان زنجان فعلی) شامل پنج بلوک اصلی زنجان‌رود[۱۳][۱۴] (زنجان:[۹۸][۹۹] مرکز ولایت و طارم[۱۰۰] ابهررود (ابهرخدابنده (قیدارسجاس‌رود (سجاس) و ایجرود و نیز شهرهای سلطانیه، سهرورد، انگوران و برخی نقاط دیگر خمسه در بخشی از منابع جزء آذربایجان[۲][۱۲][۱۰۱] ذکر شده‌اند.

استان زنجان همچنین در برخی از کتاب‌های مربوط به دوران زندیان[۱۰۲] و قاجاریان[۱۰۳] به نام «خمسهٔ آذربایجان» خوانده شده است؛[۱۰۴] ولی از اواخر دورهٔ قاجار صرفاً «خمسه» ذکر شده و در دورهٔ پهلوی تشکیل شهرستان زنجان و سپس استان زنجان را داده است؛ مثلاً در رستم‌التواریخ[۱] از دورهٔ زندیه آمده است:

به جانب آذربایجان، روان شد. در مدت هفت سال… ارومیه و مراغه و اردبیل و خوی و تبریز و… زنجان و حدود تالش و… مابقی آن مملکت بابرکت را در حیطهٔ ضبط و تصرف خود درآورده…

جغرافیای طبیعی

جنگل‌های مه‌گرفتهٔ ارسباران

آذربایجان در شمال غربی ایران و در محل تلاقی رشته کوه البرز، زاگرس و قفقاز واقع شده است و سرزمینی عمداتا کوهستانی است. رودهای آذربایجان بیشتر در حوزه آبریز دریاچه ارومیه و دریاچه خزر جاری‌اند. آب و هوای اکثر مناطق غرب و شمالغرب آذربایجان مرطوب مدیترانه‌ای و در نواحی جنوبی مدیترانه‌ای با تابستان گرم است.[۱۰۵] قرار گرفتن در مسیر اروپا موقعیت راهبردی ویژه‌ای به این منطقه داده است.

دریاچه‌ها

  • دریاچه ارومیه بزرگ‌ترین دریاچه در محدودهٔ آذربایجان و ایران است که در بین استان‌های آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی واقع شده است. این دریاچه در سال‌های اخیر با مشکل کم‌آبی و خطر خشک شدن کامل مواجه بوده است.
  • دریاچه نئور دریاچه‌ای بین شهرستان تالش و شهرستان خلخال
  • دریاچه شورابیل این دریاچه در جنوب شهر اردبیل واقع است.
  • دریاچه قوریگل دریاچه آب شیرین در دامنهٔ کوه سهند و در نزدیکی شهر بستان‌آباد واقع شده است.

ناهمواری‌های طبیعی

آذربایجان در محل تلاقی دو رشته کوه بزرگ فلات قاره ایران یعنی زاگرس و البرز قرار دارد و بلندترین قله‌های آذربایجان عبارتند از قله‌های آتشفشانی سبلان در استان اردبیل و سهند در استان آذربایجان‌شرقی.

رودها

جلگه

جلگهٔ مغان در شمال‌شرق آذربایجان و در نزدیکی دریاچهٔ خزر، بزرگ‌ترین جلگهٔ آذربایجان است.[۱۰۶] دیگر جلگه‌های آذربایجان در ساحل دریاچهٔ ارومیه و در محل تلاقی رودهای آجی‌چای، زرینه‌رود و شهرچای در شرق، جنوب و غرب دریاچهٔ ارومیه واقع‌اند.

مردم

اکثریت مردم آذربایجان را آذری‌ها تشکیل می‌دهند. کردهای آذربایجان نیز به لحاظ جمعیتی در جایگاه دوم هستند. همچنین گروهی از تالش‌ها و تات‌ها،[۱۰۷] ارامنه، آشوریان و یهودیان نیز در این منطقه سکونت دارند.[۱۰۸]

جرج کرزن در کتاب ایران و قضیه ایران (۱۸۹۲)، جمعیت آذربایجان را در آن سال حدود ۲ میلیون نفر دانسته که علاوه بر مردم آذری، ۲۵۰ تا ۴۵۰ هزار نفر (۱۲٫۵ تا ۲۲٫۵ درصد) از آن‌ها کرد، ۴۴ هزار نفر (۲٫۲ درصد) نسطوری (آشوری) و ۲۸ هزار و ۸۹۰ نفر (۱٫۴۴ درصد) هم ارمنی بوده‌اند.[۱۰۹]

مردم آذربایجان در گذشته به گویش‌های مختلفی صحبت می‌کرده‌اند. به استناد شمس‌الدین مقدسی، به ۷۰ گویش در اطراف اردبیل صبحت می‌شد.[۱۱۰] مورخان، جغرافی‌دانان و سفرنامه‌نویسانی همچون ابن مقفع (د ۱۴۲ق/۷۵۹م)، مسعودی (د ۳۴۶ق/۹۵۷م)، حمزه اصفهانی (د بعد از ۳۵۰ق/۹۶۱م)، ابوالقاسم محمدبن حوقل (د بعد از ۳۷۸ق/۹۸۸م)، ابواسحاق ابراهیم اصطخری (د ۳۴۰ ق/۹۵۱م)، حمداللّه مستوفی (تألیف در ۷۴۰ق/۱۳۳۹م) و یاقوت حموی (د ۵۷۴ ق ۱۱۷۹ م) زبانِ مردمِ آذربایجان را فارسی، پهلوی (الفهلویه) و آذری به عنوان یکی از زبان‌های ایرانی ذکر کرده‌اند.[۱۱۱][۱۱۲]

از قرن چهارم هجری/یازدهم میلادی به بعد، با ورود و استقرار دودمان‌های ترک‌زبان در ایران‌زمین و به‌ویژه در آذربایجان – مانند سلجوقیان، قراقویونلوها، آق‌قویونلوها، صفویان، افشاریان و قاجاریان– به مرور زمان، زبان ایرانیانِ آذربایجان به ترکی تغییر پیدا کرده است.[۱۱۱][۱۱۳][۱۱۴] از این رو، امروزه زبان روزمرهٔ گفتاری در بیشتر مناطق آذربایجان ایران، ترکی آذربایجانی است. همچنین در برخی از مناطق به زبان‌های کردی، ارمنی و تاتی سخن گفته می‌شود.[۱۱۵]

زبان ترکی آذربایجانی

نقشهٔ مناطقی که در آن‌ها به زبان ترکی آذربایجانی صحبت می‌شود، شامل استان‌های آذربایجان شرقی، اردبیل، زنجان و بخش‌هایی از آذربایجان غربی

ایرانیان ترک‌زبان، دومین گروه زبانی بزرگ در ایران پس از فارسی‌زبانان هستند. از طوایف و عشایر بزرگ ترک ایران می‌توان به ترکمن، شاهسون، افشار، قشقایی، خمسه، خلج و شقاقی اشاره کرد که علاوه بر آذربایجان، در خراسان، فارس، مازندران، گلستان و برخی مناطق دیگر نیز سکونت دارند.[۱۱۶][۱۱۷]

به‌طور کلی، روند گسترش زبان ترکی در آذربایجان از دورهٔ سلجوقیان و به ویژه با روی کار آمدن اتابکان آذربایجان (سدهٔ دوازدهم) و استقرار حکومت آن‌ها در اردبیل و تبریز شروع شد.[۱۱۸] حذف تدریجی زبان آذری، به عنوان یکی از زبان‌های ایرانی، از آذربایجان از سدهٔ سیزدهم (پس از حملهٔ مغول) و همراه با کوچ گستردهٔ اقوام ترک‌زبان به این منطقه (به دلیل استقرار پایتخت ایلخانان در شهرهای مراغه، تبریز، سلطانیهٔ زنجان) شدت یافت. این روند با انتخاب تبریز به عنوان پایتخت از سوی حکومت‌های چوپانیان، جلایریان، قراقویونلو و آق‌قویونلوها و در طول سده‌های چهاردهم و پانزدهم نیز ادامه یافت. نهایتاً زبان ترکی آذربایجانی که با قواعد دستوری ترکی، ولی شامل واژگانی آذری و عربی بود، در اواخر سدهٔ شانزدهم در مراکز مهم آذربایجان کاملاً رایج گردیده بود؛ هرچند در اوایل سدهٔ مذکور (اوایل دورهٔ صفویان) این غلبه همچنان کامل نبوده است؛[۱۱۹] و نشان از این دارد که مهاجرت اقوام ترک‌زبان، همچون قزلباشان به سمت آذربایجان و تبریز (پایتخت اول صفویان)، همچنان در اوایل دورهٔ صفویان نیز تداوم داشته است (البته این بار به جای آسیای مرکزی از سمت آسیای صغیر).

واسیلی بارتلد دربارهٔ ترکیب جمعیتی آذربایجان، کمی پیش از روی کار آمدن شاه اسماعیل یکم می‌نویسند: این زمان آذربایجان از نظر ترکیب جمعیتی ترک بوده است. قبایل ترک همواره به شیوخ می‌پیوستند… شیخ حیدر در نبرد با ترکمانان کشته شد. فرزندش اسماعیل [صفوی]...[۱۲۰]

آنتونی شرلی جهانگرد انگلیسی که در اوایل سدهٔ هفدهم از ایران صفوی بازدید کرده، چنین می‌نویسند: «شیخ صفی و پدرانش… از بومیان آذربایجان و زبان ایشان آذری می‌بوده و ترکی‏ که شاه اسماعیل با آن شعر سروده سپس در آن خاندان رواج یافته…»[۱۲۱]

آدام اولئاریوس جهانگرد آلمانی اوایل سدهٔ هفدهم نیز در این باره نوشته است که: «بخشی از شهرت اردبیل مدیون موقع بازرگانی آن است که از طریق تجارت توسط بازرگانان بومی و بیگانه انجام می‌شود. اهالی شهر زبانشان ترکی است».[۱۲۲]

محمدحسن اعتمادالسلطنه نیز سفرنامهٔ آدام آلمانی به ایران را چنین نقل می‌کند: در سنه هزار و ششصد و سی و هفت مسیحی مطابق با هزار و چهل و هفت هجری اولاریوس نام سفیر والی هولستن که به دربار شاه عباس اول مأمور بود به اردبیل رسید. او نوشته است: «اردبیل از شهرهای قدیم آذربایجان و مقر سلطنت سلاطین عظیم الشان ایران و اکنون مدفن شیخ صفی جد پادشاه ایران است. اسم قدیم اردبیل، اربلا بوده‏. زبان اهالی ترکی‏ و شهر واقع است در وسط صحرائی که اطراف آن کوه است.[۱۲۳]

ژان شاردن، جهانگرد فرانسوی اواخر سدهٔ هفدهم نیز دربارهٔ زبان‌های اصلی ایران صفوی اینگونه بیان می‌کند:[۱۲۴]

ایرانیان معمولاً به یکی از سه زبان فارسی، ترکی، عربی سخن می‌گویند. آنان بر این باورند که فارسی‌زبان طبیعی و قومی ایرانیان است. بزرگان و جاه‌مندان، و کسانی که با آنها آمد و شد و سر و کار دارند این سه زبان را به نسبت مساوی می‌دانند. بسیاری از زنان نیز به این سه زبان آشنا هستند؛ و اگر دست‌کم، از این سه، زبانهای فارسی و ترکی را ندانند در مکالمه درمی‌مانند. من این دو زبان یعنی فارسی و ترکی را می‌دانستم و به خواندن و نوشتن زبان عربی هم آشنا بودم، امّا روزی نبود که از عدم تسلّط خود بر این زبان دلگیر و متحسّر نباشم؛ زیرا بسی روی می‌نمود که از درک و فهم بعضی مطالب درمی‌ماندم. زبان فارسی بر اطلاق زبان شعر و ادب مردمان است. درباریان و افراد سپاهی و بزرگان و زنان جاه‌مندان در خانه همه به زبان ترکی صحبت می‌کنند زیرا پادشاه و افراد خانوادهٔ سلطنت از آذربایجان که زبان همه مردمانش ترکی است برخاسته‌اند، امّا عربی از آن جهت که زبان دینی مردم است محترم می‌باشد.

ایلات شاهسون، قره‌داغ و شقاقی در استان‌های آذربایجان شرقی و اردبیل سکونت دارند و استان‌های آذربایجان غربی و زنجان نیز از مراکز اصلی سکونت ایل افشار در ایران هستند. کرزن هم جمعیت «اورمیه» (ارومیه) را در سال ۱۸۹۲ بالغ بر ۳۰ تا ۴۰ هزار و بیشتر آنان را از ترکان افشار می‌داند.[۱۲۵] همچنین به سکونت ۳ هزار خانوار شیعهٔ «قره‌پاپا» (قره‌پاپاق) در مناطق «سلدوز» (نقده) و «براندوز» (باراندوز) اشاره می‌کند.[۱۲۶]

زبان کردی

نقشهٔ مناطقی که در آن‌ها به زبان‌های کردی صحبت می‌شود، شامل بخش‌هایی از استان آذربایجان غربی

از طوایف و عشایر بزرگ کرد ایران می‌توان به مکری، بلباس، کلهر، گوران و سنجابی اشاره نمود که علاوه بر کردستان، در آذربایجان، خراسان، قزوین و برخی مناطق دیگر ساکن هستند.[۱۱۷] محمد امین زکی در کتاب «خلاصهٔ تاریخ الکرد» و محمد مردوخ کردستانی در کتاب «تاریخ مردوخ» به سکونت گروهی از ایل رشوند در آذربایجان اشاره می‌کنند.[۱۲۷]

کردهای آذربایجان، دومین گروه زبانی بزرگ ساکن در این منطقه (پس از آذری‌ها) هستند و در استان آذربایجان غربی سکونت دارند. به گونه‌ای که ۵ شهرستان بوکان، مهاباد، پیرانشهر، سردشت و اشنویه در جنوب استان (منطقهٔ مکریان) با ۸۱۹٬۸۵۴ نفر جمعیت در سال ۱۳۹۵ خورشیدی،[۱۲۸] تقریباً به‌طور کامل کردزبان هستند. در دیگر شهرستان‌های آذربایجان غربی نیز عمدتاً گویشوران به هردو زبان ترکی آذربایجانی و کردی در کنار هم سکونت دارند و مناطقی دوزبانه محسوب می‌شوند.

کردهای ساکن بخش شمالی آذربایجان غربی (از شهرستان اشنویه به سمت شمال) به زبان کردی کرمانجی صحبت می‌کنند و بخش بزرگی از آن‌ها از ایل شکاک هستند. کردهای بخش جنوبی آذربایجان غربی نیز به زبان کردی سورانی سخن می‌گویند و ایل مکری از بزرگ‌ترین ایلات این منطقه (مکریان) است. البته ایلات کرد دیگری نیز با جمعیت کمتر در هردو بخش شمالی و جنوبی استان زندگی می‌کنند؛ از جمله اینکه در بخش‌های کردنشین شهرستان ارومیه در کنار ایل شکاک، ایلات بیکزادگان، هرکی، زرزا و مامش نیز سکونت دارند.[۱۲۹]

در گذشته، دامنهٔ حضور کردهای کرمانجی‌زبان در آذربایجان تا شمال ارس هم ادامه داشته که بعداً توسط شاه عباس یکم در اوایل سدهٔ هفدهم جهت مقابله با حملات ازبک‌ها به استان خراسان شمالی کوچانده شده‌اند. تا جایی که لهجهٔ کردهای شمال آذربایجان غربی بیشتر به کردهای خراسان شمالی شبیه است تا به کردهای جنوب آذربایجان غربی. این گروه از کردها در شمال خراسان، تشکیل ایل شادلو را داده‌اند و البته برخی از اسامی جغرافیایی قفقاز را در خراسان به کار برده‌اند.[۱۳۰]

در منابع معتبر به حضور تاریخی کردها در منطقهٔ آذربایجان اشاره شده است. به عنوان نمونه، گای لسترنج در ذکر شهرهای آذربایجان با استناد به منابع تاریخی دربارهٔ وضعیت اشنویه در عصر خلافت عباسی می‌نویسد:[۱۳۱] در شمال‌غربی پسوا، شهر «اشنه» واقع بود که در زمان ابن حوقل [سدهٔ دهم میلادی]، کردها در آنجا مسکن داشتند و حمدالله مستوفی که نام آن را به صورت اشنویه نوشته…

جرج کرزن در سال ۱۸۹۲، بخش‌های کردنشین ایران را (علاوه بر کردهایی که به خراسان مهاجرت کرده‌اند)، به ۳ قسمت کردهای مرزی و آذربایجان (۲۵۰ تا ۴۵۰ هزار نفر)، کردهای کردستان خاص (مثل سنندج و اردلان) (۱۲۰ هزار نفر) و کردهای کرمانشاه (۲۳۰ هزار نفر) تقسیم می‌کند و مجموع جمعیت آن‌ها را بین ۶۰۰ تا ۸۰۰ هزار نفر ذکر می‌نماید (در کنار کردهای ساکن قلمرو امپراتوری عثمانی با ۱ تا ۱٫۵ میلیون نفر جمعیت).[۱۳۲] او دربارهٔ کردهای آذربایجان چنین می‌نویسد:[۱۳۳]

اهمیت خاص سیاسی آذربایجان: … در این ایالت و نواحی همجوار آن قوم مشهور و دارای هیبت کرد ساکن‌اند که نام آنها در دنیا مترادف با سلحشوری و جنگجوئی است.

در حدود سال‌های ۲۸۱ تا ۲۹۳ هجری قمری، کردها در آذربایجان با دیلمیان در نزاع بودند و بعد از آن نیز با قوم مهاجم غز که به آذربایجان و ارمنستان و همدان و دیاربکر و موصل و ری حمله کرده‌بودند، مقابله کردند.[۱۳۴]

کرزن، ایلات عمدهٔ کرد ساکن آذربایجان در سال ۱۸۹۲ را شامل «هرکی» (۲ هزار خانوار)، «مکری» (۲ هزار خانوار در شرق و شمال‌شرق ساوجبلاغ)، «شکاک» (۱٫۵ هزار خانوار) و «زیزا» (زرزا) (هزار خانوار در شمال‌غرب اشنویه) ذکر می‌کند؛ او «ساوجبلاغ» (مهاباد) با ۱۵ هزار نفر جمعیت را کرسی کردهای آذربایجان معرفی کرده که حاکم کرد آنجا تابع تبریز بوده است.[۱۲۶]

براساس توافق سید جعفر پیشه‌وری با دولت مرکزی ایران (۱۹۴۶) قرار شده بود زبان رسمی حکومت خودمختار آذربایجان، فارسی باشد؛ اما در دفاتر، کارهای محلی به هردو زبان فارسی و ترکی آذربایجانی صورت پذیرند؛ همچنین در طول دورهٔ ۵ سالهٔ تحصیلات ابتدایی، تدریس به زبان ترکی آذربایجانی یا کردی صورت پذیرد.[۱۳۵] این در حالی است که در این توافق صحبتی از تدریس زبان‌های دیگر نشده و نشان از اهمیت زبان کردی در کنار زبان ترکی آذربایجانی در منطقهٔ آذربایجان دارد.

دین

مسجد جامع تبریز؛ در این مسجد به دستور شاه اسماعیل یکم، خطبهٔ رسمی شدن مذهب شیعه در ایران قرائت گردید.
کلیسای استپانوس مقدس، شهرستان جلفا

در آذربایجان، بیشتر آذری‌ها پیرو اسلام شیعه و اقلیتی سنی هستند.[۱۱۵] بیشتر کردهای آذربایجان نیز مسلمان سنی و پیرو فقه شافعی هستند.[۱۳۶]

پس از عهدنامه‌های گلستان و ترکمانچای، حاکمان روس، کوچ مسلمانان شمال ارس به جنوب و مهاجرت مسیحیان جنوب ارس –که عموماً ارمنیان بودند– به شمال را تشویق می‌کردند. این سیاست چنان با جدیت از سوی روسیه اجرا می‌شد که سرانجام اعتراض دولت قاجار را به دنبال داشت و کار به جایی رسید که دولت روسیه طی یک قرارداد وعده داد که این سیاست را کنار بگذارد؛ اما در عمل چنین نشد،[۱۳۷] شمار ارامنه در آذربایجان بسیار کاهش یافت و امروزه صرفاً اقلیت کوچکی از آن‌ها در تبریز و ارومیه سکونت دارند.

به تخمین جرج کرزن، جمعیت نسطوری‌ها (آشوری‌ها) در آذربایجان در سال ۱۸۹۲ بالغ بر ۴۴ هزار نفر در قالب ۵٬۵۰۰ خانوار بوده که به ترتیب در مناطق ارومیه (۳٬۶۰۰ خانوار)، سلماس (۷۰۰ خانوار)، ترگور (۵۰۰ خانوار)، سولدوز (۴۰۰ خانوار)، براندوز (۱۰۰ خانوار)، سومای و چرا (۱۰۰ خانوار) و مرگور (۱۰۰ خانوار) ساکن بوده‌اند.[۱۳۸]

جرج کرزن، مجموع ارمنی‌های آذربایجان در سال ۱۸۹۲ را نیز بالغ بر ۲۸٬۸۹۰ نفر در قالب ۴٬۸۱۵ خانوار دانسته که به ترتیب در مناطق سلماس (۱٬۲۰۰ خانوار)، قره‌داغ (۱٬۰۰۰ خانوار)، تبریز (۷۴۰ خانوار)، ارومیه (۴۰۰ خانوار)، خوی (۴۰۰ خانوار)، ماکو (۳۰۰ خانوار)، باراندوز (۱۸۰ خانوار)، مراغه (۱۲۰ خانوار)، سلدوز (۱۰۰ خانوار)، سومای و چرا (۱۰۰ خانوار)، قطور (۱۰۰ خانوار)، میاندوآب (۸۰ خانوار)، ساوجبلاغ (۶۰ خانوار) و اردبیل (۳۵ خانوار) ساکن بوده‌اند.[۱۳۹]

نژاد

برخی مطالعات ژنتیکی نشان می‌دهند که ژنتیک مردم آذری و کرد در ایران با فارسی‌زبانان ایران ارتباط بسیار نزدیکی دارد و تفاوت زیادی از یک‌سو با مردمان مغول و ترکمن، و از سوی دیگر با مردمان عرب دارند.[۱۴۰]

آذربایجانی‌ها بسیار به سایر ایرانیان قرابت دارند و گرچه زبانشان ترکی است، ولی دی‌ان‌ای ساکنان بومی منطقه تفاوت چندانی با با دیگر نقاط ایران ندارند.[۱۴۱] بر مبنای یک مقاله منتشر شده در سال ۲۰۱۳، که مقایسه‌ای است در مورد ساختار ژنتیکی ۳۵۲ ایرانی، با وجود اینکه تنوع ژنتیکی کل ایرانیان بسیار بالا است، اما آذری‌های ایرانی نسبتاً قرابت ژنتیکی نزدیکتری با مردم گرجستان در مقایسه با قشقایی‌های ترک‌زبان و ایرانیان دارند. این مقاله اشاره می‌کند که بر خلاف آنچه که تصور می‌شود، آذری‌های ساکن جمهوری آذربایجان، گروه کاملاً مجزایی با آذری‌های ایران تشکیل می‌دهند، و بین ایرانیان و اهالی ترکیه قرار می‌گیرند.[۱۴۲] مردم آذری احتمالاً از قبایل باستان ایرانی، مانند مادها هستند.[۱۴۳] برای بررسی تنوع ملکولی mtDNA در جمعیت آذری‌های ایران، ۱۳۳ نمونه فرد آذری که در نقاط مختلف منطقه آذربایجان (ایران) ساکن بودند انتخاب گردیدند. خون این افراد برای تخلیص mtDNA جمع‌آوری گردید و mtDNA تخلیص شده با استفاده از روش PCR-RFLP مورد مطالعه قرار گرفت. ۱۴ هاپلوگروپ مورد شناسایی قرار گرفت که ۸۲٪ آنها از هاپلوگروپ‌های اختصاصی اروپایی بودند. هاپلوگروپ H شایع‌ترین هاپلوگروپ بود و ۷۹ هاپلوتیپ نیز مشخص شدند. در این مطالعه جمعیت آذری‌های ایران یک جمعیت نامتجانس مشاهده گردیدند که تمامی هاپلوگروپ‌های آسیایی، اروپایی و آفریقائی در آنها مشاهده گردید. مقایسه هاپلوگروپ‌های مطالعه حاضر با جمعیت‌های دیگر نشان دهنده تشابه بسیار جمعیت آذری ایران با سایر جمعیت‌های ایرانی بود[۱۴۴] تحقیقات ژنتیکی نشان می‌دهند که عموم اقوام و گروه‌های جمعیتی ایرانی که در ایران امروزی (و حتی فراتر از مرزهای سیاسی فعلی ایران) ساکن هستند، علیرغم اینکه دارای تفاوتهای جزئی فرهنگی هستند و حتی گاه به زبانهای مختلف هم تکلم می‌کنند، دارای ریشه ژنتیکی مشترکی هستند و این ریشه مشترک به جمعیتی اولیه که در حدود ده تا یازده هزار سال پیش در قسمتهای جنوب غربی فلات ایران ساکن بوده بر می‌گردد.[۱۴۵] ارتباط ژنتیکی قوی بین کردها و آذری‌های ایران وجود دارد، آزمایش‌های ژنتیکی صورت گرفته تفاوت معنی داری بین این جمعیت‌ها و سایر اقوام عمده ایران نشان نداد. با توجه به نتایج فعلی، به نظر می‌رسد کردهای امروزی و آذری‌های ایران متعلق به یک ریشه ژنتیکی مشترک هستند.[۱۴۶]

موسیقی

موسیقی آذربایجانی
عاشیق‌ها در حال اجرای موسیقی آذربایجانی در تبریز

موسیقی آذربایجانی یک مجموعه کامل موسیقایی است که نقاط اشتراک زیادی با موسیقی فارسی، عربی و موسیقی ترکیه به ویژه موسیقی فولکلور ترکیه دارد. این موسیقی اغلب با آوازهای رزمی، بزمی و عاشقانه همراهی می‌شود. دو بخش اصلی موسیقی آذربایجانی شامل موسیقی کلاسیک یا مُقام و فولکلور یا عاشیقی است. موسیقی مقام اغلب با سازهای تار آذربایجانی، کمانچه آذربایجانی، قره نی و سایر سازهای آذربایجانی اجرا می‌شود.

کتابت و فرموله نمودن موسیقی مقام در بعد از جنگ جهانی دوم در اتحاد جماهیر شوروی انجام شده است. از موسیقی دانان مشهور آذربایجانی می‌توان به عزیر حاجی‌بیگف و علی سلیمی اشاره نمود. موسیقی عاشقی موسیقی مردمی (فولکلور) است که اغلب توسط دوره گردان روستایی در زمستان‌ها که کار کشاورز متوقف می‌شد با ساز «قوپوز» به‌همراه اشعار سروده خود عاشیق اجرا می‌شد. در سال‌های اخیر موسیقی عاشقی توسط دولت ایران تشویق شده است و عاشیق‌هایی همچون علشیق حسن اسکندری و عاشیق چنگیز مهدی پور به عنوان چهره‌هایی جهانی در زمینه موسیقی مطرح شده‌اند.

موسیقی مکریان
حسن زیرک (زادهٔ بوکان) در حال اجرای یکی از ترانه‌های کُردی، رادیو کُردی کرمانشاه

تنوع موسیقی کُردی به دلیل پراکندگی کُردها زیاد است. موسیقی کُردی شامل آوازها، ترانه‌ها، سازها و نغمه‌ها است. موسیقی کلاسیک یا فولکلور کُردی بیانگر اعتقادات، رفتارها، سنت‌های آن‌ها است. بیت، مقام، سوز، سیاه چمانه، هوره، حیران و چمری از شیوه‌ها و آوازه‌های کُردی به‌شمار می‌آیند.

موسیقی کُردی ناحیهٔ مکریان واقع در جنوب استان آذربایجان غربی در میان کُردها جایگاه ویژه‌ای دارد. با ظهور حسن زیرک، خزانه‌ای از بهترین و دلرباترین ملودهای کُردی خلق شد. موسیقی کُردی در همه ابعاد با حسن زیرک به اوج رسید[۱۴۷] و ردپای آثار او را در بسیاری از ترانه‌های کُردی می‌توان یافت.[۱۴۸]

ادبیات

سید محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار

آذربایجان زادگاه بسیاری از شاعران و ادیبان ایرانی است که برخی از مشهورترین آنان عبارتند از عمادالدین نسیمی، محمدحسین شهریار، غلامحسین ساعدی و صمد بهرنگی. آثار بسیاری از این ادیبان به زبان‌های ترکی آذربایجانی، فارسی، و عربی است. همچنین برخی از شاعران و ادیبان ایرانی مانند صائب تبریزی دارای اصالتی آذربایجانی‌اند یا همانند مولانا بخشی از زندگی خود را در این سرزمین گذرانده‌اند و برخی از آثار خود را در این سرزمین ایجاد نموده‌اند. همچنین از سرزمین آذربایجان در برخی متون ادبیات کهن فارسی به عنوان یکی از بخش‌های اصلی ایران، به نیکی یاد شده است.

گزیده هرچه در ایران بزرگانزآذربایگان و ری و گرگان
از آنجا به تدبیر آزادگانبیامد سوی آذرآبادگان
به یک ماه در آذرآبادگانببودند شاهان و آزادگان
همه ویژه گردان آزادگانبیامد سوی آذرآبادگان

رسانه‌ها

نشان صدا و سیمای مرکز آذربایجان شرقی
نشان صدا و سیمای مرکز آذربایجان شرقی
نشان صدا و سیمای مرکز آذربایجان غربی
نشان صدا و سیمای مرکز آذربایجان غربی
نشان صدا و سیمای مرکز اردبیل
نشان صدا و سیمای مرکز اردبیل
نشان صدا و سیمای مرکز زنجان
نشان صدا و سیمای مرکز زنجان
نشان صدا و سیمای مرکز مهاباد
نشان صدا و سیمای مرکز مهاباد

صداوسیما

صدا و سیمای مرکز آذربایجان شرقی[۱۴۹][۱۵۰][۱۵۱]
  1. رادیو تبریز (از ۱۳۲۵ خورشیدی – به فارسی و ترکی آذربایجانی)
  2. شبکه سهند (از ۱۳۵۰ خورشیدی؛ شبکهٔ استانی از ۱۳۷۹ خورشیدی – به فارسی و ترکی آذربایجانی)
  3. رادیو آذری (از ۱۳۶۲ خورشیدی – به ترکی آذربایجانی)
  4. رادیو مراغه (از ۱۳۷۵ خورشیدی – به فارسی و ترکی آذربایجانی)
صدا و سیمای مرکز آذربایجان غربی[۱۵۲]
  1. رادیو ارومیه (از ۱۳۳۰ خورشیدی – به فارسی، ترکی آذربایجانی و کردی)
  2. شبکه آذربایجان (از ۱۳۴۷ خورشیدی؛ شبکهٔ استانی از ۱۳۷۷ خورشیدی – به فارسی، ترکی آذربایجانی و کردی)
صدا و سیمای مرکز اردبیل[۱۵۳]
  1. رادیو اردبیل (از ۱۳۵۲ خورشیدی – به فارسی و ترکی آذربایجانی)
  2. شبکه سبلان (از ۱۳۶۱ خورشیدی؛ شبکهٔ استانی از ۱۳۷۹ خورشیدی – به فارسی و ترکی آذربایجانی)
  3. رادیو آران (از ۱۳۹۰ خورشیدی – به ترکی آذربایجانی)
صدا و سیمای مرکز زنجان[۱۵۴]
  1. رادیو زنجان (از ۱۳۵۲ خورشیدی – به فارسی و ترکی آذربایجانی)
  2. شبکه اشراق (از ۱۳۷۲ خورشیدی؛ شبکهٔ استانی از ۱۳۸۳ خورشیدی – به فارسی و ترکی آذربایجانی)
صدا و سیمای مرکز مهاباد[۱۵۵]
  1. رادیو مهاباد (از ۱۳۲۵ خورشیدی – به فارسی و کردی)
  2. شبکه مهاباد (از ۱۳۵۳ خورشیدی؛ شبکه از ۱۳۹۱ خورشیدی – به فارسی و کردی)[۱۵۶]

روزنامه‌ها[۱۵۷]

کارتونی از نشریهٔ ملانصرالدین چاپ تفلیس، تبریز و باکو، در احوال ملت‌ها در سدهٔ بیستم
تبریز
  1. مهد آزادی (از ۱۳۲۹ – به فارسی و ترکی آذربایجانی)
  2. فجر آذربایجان (از ۱۳۶۹ – به فارسی و ترکی آذربایجانی)
  3. ارک (از ۱۳۷۰ – به فارسی و ترکی آذربایجانی)
  4. آذربایجان (از ۱۳۷۲ – به فارسی و ترکی آذربایجانی)
  5. امین (از ۱۳۷۶ – به فارسی)
  6. صائب تبریز (از ۱۳۷۷ – به فارسی و ترکی آذربایجانی)
  7. پیام آذربایجان (از ۱۳۸۲ – به فارسی و ترکی آذربایجانی)
  8. ساقی آذربایجان (از ۱۳۸۲ – به فارسی و ترکی آذربایجانی)
  9. سرخاب (از ۱۳۸۲ – به فارسی و ترکی آذربایجانی)
  10. خوش‌خبر (از ۱۳۸۳ – به فارسی و ترکی آذربایجانی)
  11. طرح نو (از ۱۳۸۵ – به فارسی و ترکی آذربایجانی)
  12. نگین آذربایجان (از ۱۳۸۷ – به فارسی)
  13. مهد تمدن (از ۱۳۹۲ – به فارسی، ترکی آذربایجانی و ترکی استانبولی)
  14. عجب‌شیر (از ۱۳۹۳ – به فارسی)
شمارهٔ ۳ خرداد ۱۳۲۵ روزنامهٔ آذربایجان (ارگان فرقه دموکرات آذربایجان) چاپ تبریز
ارومیه
  1. آبشار (از ۱۳۸۰ – به فارسی و ترکی آذربایجانی)
  2. آراز آذربایجان (از ۱۳۸۵ – به فارسی، ترکی آذربایجانی و کردی)
اردبیل
  1. ساوالان (از ۱۳۸۵ – به فارسی، انگلیسی، عربی و ترکی آذربایجانی)
  2. برای اردبیل (از ۱۳۹۹ – به فارسی و ترکی آذربایجانی)
زنجان
  1. مردم نو (از ۱۳۷۸ – به فارسی و ترکی آذربایجانی)
  2. صدای زنجان (از ۱۳۸۰ – به فارسی)
  3. زنگان امروز (از ۱۳۹۶ – به فارسی)
مراغه
  1. رصد (از ۱۳۷۰ – به فارسی و ترکی آذربایجانی)
ابهر
  1. ندای ابهر (از ۱۳۸۰ – به فارسی)
  2. نسیم ابهررود (از ۱۳۹۱ – به فارسی و ترکی آذربایجانی)

ترابری

هوایی

فرودگاه بین‌المللی شهید مدنی تبریز
هواپیمایی آتا

شرکت هواپیمایی آتا معروف‌ترین شرکت هواپیمایی آذربایجان می‌باشد که دفتر مرکزی آن در تبریز است. قطب این شرکت هواپیمایی فرودگاه بین‌المللی شهید مدنی تبریز می‌باشد. این شرکت هواپیمایی به اروپا، خاورمیانه و آسیای مرکزی خدمت‌رسانی مییکند.[۱۵۸]

ردیف فرودگاه شهر استان
۱ فرودگاه بین‌المللی شهید مدنی تبریز تبریز آذربایجان شرقی
۲ فرودگاه بین‌المللی شهید باکری ارومیه ارومیه آذربایجان غربی
۳ فرودگاه اردبیل اردبیل اردبیل
۴ فرودگاه زنجان زنجان زنجان
۵ فرودگاه خوی خوی آذربایجان غربی
۶ فرودگاه سهند مراغه آذربایجان شرقی
۷ فرودگاه پارس‌آباد مغان پارس‌آباد اردبیل
۸ فرودگاه پیرانشهر پیرانشهر آذربایجان غربی
۹ فرودگاه ماکو ماکو آذربایجان غربی

زمینی

شبکه‌های وسیعی از جاده‌ها در آذربایجان مثل نقاط دیگر جهان وجود دارد که شهرها را به یکدیگر وصل می‌کنند. تنها آزادراه واقع در آذربایجان آزادراه ۲ است که تبریز را به تهران پایتخت ایران وصل می‌کند. آذربایجان ازطریق جاده ۱۶ و جاده ۳۲ با ترکیه، از طریق جاده ۳۳ با جمهوری آذربایجان، از طریق جاده ۱۲ با ارمنستان، از طریق جاده ۱۱ با جمهوری خودمختار نخجوان و از طریق جاده ۲۶ به عراق متصل می‌شود.

نشان شماره جاده مسافت
(کیلومتر)
شهر مبدأ شهر مقصد شهرهای مهم موقعیت نگاره
آزادراه ۲ ۶۰۰ تهران تبریز کرج، قزوین، زنجان
جاده ۱۱ ۳۲۵ جلفا بانه خوی، سلماس، ارومیه، مهاباد، سردشت
جاده ۱۲ ۵۷۲ بازرگان بیله سوار پلدشت، جلفا، پارس‌آباد
جاده ۱۴ ۴۶۰ رضی سلماس مشگین‌شهر، اهر، تبریز، شبستر
جاده ۱۶ ۴۲۸ آستارا سرو اردبیل، سراب، تبریز، ارومیه
جاده ۲۱ ۹۷۸ ایلام جلفا مرند، تبریز، بناب، میاندوآب، بوکان، سقز، سنندج، کرمانشاه، سرابله
جاده ۲۲ ۱٬۳۲۷ سرخس خلخال مشهد، بجنورد، گرگان، ساری، چالوس، رشت
جاده ۲۳ ۳۹۰ همدان میاندوآب تکاب، میاندوآب
جاده ۲۴ ۱۴۲ هشترود بناب هشترود، مراغه، بناب
جاده ۲۶ ۱۵۱ میاندوآب پیرانشهر مهاباد، پیرانشهر
جاده ۲۷ ۲۴۵ خمارلو تبریز کلیبر، اهر
جاده ۳۱ ۵۳۹ پارس‌آباد منجیل خلخال
جاده ۳۲ ۸۸۰ تهران بازرگان کرج، قزوین، تاکستان، استان زنجان، تبریز، مرند، شهرستان ماکو
جاده ۳۳ ۱۵۵ اردبیل بیله سوار رضی، گرمی

ریلی

پل قطور، در مسیر ریلی سلماسرازی و در نزدیکی قطور خوی
ایستگاه راه‌آهن تبریز، مرکز ادارهٔ کل راه‌آهن آذربایجان

آذربایجان در منطقه‌ای قرار دارد که ایران را به قفقاز و آناتولی و سپس به اروپا متصل می‌کند. از این رو اولین خط راه‌آهن آذربایجان در سال ۱۲۹۵ در محور تبریز-جلفا تأسیس شد که آذربایجان را به قفقاز متصل می‌کرد. بعدها در سال ۱۳۳۷ این خط راه‌آهن گسترش یافت و در محور تهران-تبریز-جلفا مشغول به کار کرد.

اکنون آذربایجان شامل دو ادارهٔ کل راه‌آهن است:

مسیرهای ریلی ادارهٔ کل راه‌آهن آذربایجان[۱۵۹]
  1. تبریزمرندجلفا
  2. تبریزآذرشهرعجب‌شیربنابمراغههشترودمیانه
  3. تبریزبستان‌آبادمیانه
  4. ارومیهنقدهمهابادمیاندوآبملکانمراغه
  5. اردبیلمیانه
  6. صوفیانشبسترسلماسرازی (خوی)
مسیرهای ریلی ادارهٔ کل راه‌آهن شمالغرب[۱۶۰]
  1. تاکستانخرمدرهسلطانیهزنجانمیانه
مسیرهای ریلی در دست مطالعه (ادارهٔ کل راه‌آهن آذربایجان)
  1. اردبیلسرعینسراببستان‌آباد
  2. اردبیلپارس‌آباد
  3. پارس‌آباداصلاندوزخداآفرینجلفا

دریایی

هرچند ایالت آذربایجان در دورهٔ قاجاریان[۱۶۱] و استان آذربایجان (و سپس آذربایجان شرقی) تا سال ۱۳۳۹[۱۶۲] از طریق آستارا به دریای خزر دسترسی داشت. ولی پس از الحاق شهرستان آستارا به استان گیلان، منطقهٔ آذربایجان هیچ دسترسی به آب‌های بین‌المللی ندارد. به همین دلیل، حمل و نقل دریایی در این منطقه امکان‌پذیر نیست. اما کشتیرانی در دریاچه ارومیه که قبلاً پرآب بود، بین بنادر مختلف این دریاچه، از جمله بین شرفخانه (نزدیک‌ترین بندر به تبریز) و رحمانلو (نزدیک‌ترین بندر به مراغه) در آذربایجان شرقی با گلمانخانه (نزدیک‌ترین بندر به ارومیه) در آذربایجان غربی صورت می‌پذیرفت.

اقتصاد

صنایع سنگین

شرکت ریخته‌گری تراکتورسازی ایران

آذربایجان یکی از قطب‌ها صنعتی ایران محسوب می‌شود. عمده صنایع در آذربایجان در اطراف شهرهای بزرگ واقع شده‌اند که شامل اند بر ماشین‌سازی، خودرو، سیمان، نفت و پتروشیمی، صنایع دارویی و شیمیایی، و صنایع غذایی. چند نمونه از بزرگ‌ترین صنایع در این منطقه شامل است بر: تراکتورسازی تبریز، ماشین‌سازی تبریز، پالایشگاه تبریز، پتروشیمی تبریز، مجتمع صنعتی آرتاویل تایر اردبیل.

کشاورزی

نظر به پر بارش بودن بسیاری از نواحی آذربایجان در مقایسه با بسیاری از نقاط فلات ایران، کشاورزی در این منطقه رونق بیشتری دارد. محصولات کشاورزی شامل غلات گندم و نیز محصولات باغی‌اند.

دامداری و دام‌پروری

عشایر آذربایجان

دامداری و دام‌پروری در کنار کشاورزی شغل غالب روستاییان آذربایجان است. حوزه شمال غربی ایران شامل سرزمین آذربایجان شرقی و غربی، اردبیل و بخشی از گیلان است که به دلیل کوهستانی بودن منطقه از تنوع آب و هوایی برخوردار است. جنگل‌های تنک، مرغزارهای سرسبز و مراتع پهناور از ویژگی‌های این ناحیه است که سبب زندگی عشایر در این منطقه شده است.[۱۶۳]

صنایع دستی

بسیاری از مردمان آذربایجان از طریق صنایع دستی امرار معاش می‌کنند. مهم‌ترین صنعت دستی در آذربایجان فرشبافی می‌باشد و برخی از فرش‌های بافته شده در این منطقه دارای شهرت جهانی است. ازجملهٔ آن‌ها فرش‌های اردبیل، تبریز و هریس دارای شهرت جهانی هستند. نقره‌کاری و قلم‌زنی از دیگر صنایع دستیِ مرسوم در این منطقه است.

شهر اسکو در شهرستان اسکو استان آذربایجان شرقی مرکز اصلی تجمع کارگاه‌های چاپ باتیک یا چاپ کَلاقه‌ای و قطب اصلی این هنر-صنعت در کشور محسوب می‌شود. شهر اسکو به شهر ملی چاپ باتیک در ایران شناخته می‌شود.

نمایشگاه‌های تجاری

همه ساله نمایشگاه‌های تجاری متعددی در منطقهٔ آذربایجان برگزار می‌شوند که بزرگ‌ترین آن‌ها نمایشگاه بین‌المللی ایران است که هر سال در اواخر مردادماه در محل دائمی نمایشگاه‌های بین‌المللی آذربایجان در شهر تبریز برگزار می‌شود.[۱۶۴]

آموزش عالی

دانشگاه تبریز، بزرگ‌ترین دانشگاه غرب و شمال‌غرب ایران
دانشگاه تبریز، بزرگ‌ترین دانشگاه غرب و شمال‌غرب ایران
دانشگاه ارومیه، دومین دانشگاه بزرگ و قدیمی منطقه غرب و شمال‌غرب ایران
دانشگاه ارومیه، دومین دانشگاه بزرگ و قدیمی منطقه غرب و شمال‌غرب ایران
نشان دانشگاه محقق اردبیلی
نشان دانشگاه محقق اردبیلی
نشان دانشگاه زنجان
نشان دانشگاه زنجان
نشان دانشگاه مراغه
نشان دانشگاه مراغه
نشان دانشگاه صنعتی سهند
نشان دانشگاه صنعتی سهند

تاریخچهٔ نخستین مؤسسات آموزش عالی در آذربایجان را شاید بتوان به شروع کار ربع رشیدی تبریز در اواخر سدهٔ سیزدهم میلادی نسبت داد.[۱۶۵]

در دوران معاصر، روند تحصیلات عالی در اواخر سدهٔ نوزدهم میلادی با مؤسسهٔ جوزف کاکرن برای آموزش پزشکی در محل فعلی دانشگاه ارومیه شروع شد که با مرگ دکتر کاکرن، این مؤسسه نیز تعطیل گردید.[۱۶۶]

یک سال پس از جنگ جهانی دوم و در دوران حکمرانی حکومت خودمختار آذربایجان، آموزش عالی مدرن با شروع به کار دانشگاه تبریز (که در آن زمان آذربایجان اونیورسیته‌سی نامیده شد) جان تازه‌ای گرفت.[۱۶۷]

فهرست ۱۵ دانشگاه دولتی واقع در «منطقهٔ ۳ آموزش عالی» ایران؛ شامل استان‌های آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، اردبیل و زنجان:[۱۶۸]

تبریز
  1. دانشگاه تبریز
  2. دانشگاه هنر اسلامی تبریز
  3. دانشگاه علوم پزشکی تبریز
ارومیه
  1. دانشگاه ارومیه
  2. دانشگاه صنعتی ارومیه
  3. دانشگاه علوم پزشکی ارومیه
اردبیل
  1. دانشگاه محقق اردبیلی
  2. دانشگاه علوم پزشکی اردبیل
زنجان
  1. دانشگاه زنجان
  2. دانشگاه تحصیلات تکمیلی علوم پایه زنجان
  3. دانشگاه علوم پزشکی زنجان
مراغه
  1. دانشگاه مراغه
سهند
  1. دانشگاه صنعتی سهند
بناب
  1. دانشگاه بناب
آذرشهر
  1. دانشگاه شهید مدنی آذربایجان

تقسیمات کشوری

استان‌ها و شهرستان‌های ایران در ۱۳۳۵

پرجمعیت‌ترین شهرهای منطقه تاریخی-جغرافیایی آذربایجان شامل تبریز، ارومیه، اردبیل، مراغه و خوی می‌باشد.[۶][۷] در برخی مراجع استان زنجان جزو آذربایجان محسوب نشده است.[۱۱۵] و در برخی منابع دیگر و به خصوص مراجع جدیدتر، استان زنجان جزء آذربایجان ذکر گردیده است.

جمعیت ایران بالغ بر ۷۵٬۱۴۹٬۶۶۹ تن (سرشماری سال ۱۳۹۰) و ۷۹٬۹۲۶٬۲۷۰ تن (سرشماری سال ۱۳۹۵) است بنابراین سه استان با جمعیت غالب آذربایجانی (به همراه اقلیت‌های کرد، ارمنی، آشوری، فارس، لر و …) در سال ۱۳۹۰، ۸٬۰۵۳٬۶۸۴ و در سال ۱۳۹۵، ۸٬۴۴۵٬۲۹۱ از جمعیت ایران را تشکیل می‌دهد. منطقه تاریخی مکریان با وسعت ۱۷٬۹۴۶ کیلومتر مربع بیشتر کردنشین است ولی به عنوان بخشی از آذربایجان در نظر گرفته شده است.[۱۶۹] علاوه بر این شهرستان خلخال و شهرستان کوثر و شهرستان نمین با مجموع مساحت ۶٬۳۲۵ کیلومتر مربع خواستار جدایی از استان اردبیل و الحاق به استان گیلان بوده‌اند. این سه شهرستان دارای اقلیت‌های تات، تالش، گیلک و کرد هستند.[۱۷۰][۱۷۱][۱۷۲] همچنین در سال‌های اخیر ادعاهایی مبنی بر الحاق شهرستان آستارا و گردنه حیران به استان اردبیل مطرح شده است.[۱۷۳][۱۷۴] بر اساس آمار رسمی اعلامی برای وسعت و جمعیت ایران در سال ۱۳۹۵، این منطقه در حدود ۶ درصد مساحت و ۱۱ درصد جمعیت ایران را تشکیل می‌دهد.[۴][۳][۱۷۵][۱۷۶]

ردیف نام استان مرکز وسعت (کیلومتر مربع) جمعیت (۱۴۰۰) تعداد شهرستان تعداد شهر
۱ آذربایجان شرقی تبریز ۴۵٬۴۶۸٫۸۶ ۴٬۰۸۲٬۰۰۰ ۲۱ ۷۰
۲ آذربایجان غربی ارومیه ۳۷٬۵۴۲٫۹۵ ۳٬۴۷۸٬۰۰۰ ۱۹ ۴۸
۳ اردبیل اردبیل ۱۷٬۸۷۵٫۵۴ ۱٬۳۱۴٬۰۰۰ ۱۲ ۳۲
۴ زنجان
(برخی منابع)
زنجان ۲۱٬۷۳۳٫۱۲ ۱٬۱۱۷٬۰۰۰ ۸ ۲۱
کل آذربایجان - ۱۰۰٬۸۸۷٫۳۵ کیلومتر مربع
۱۲۲٬۶۲۰٫۴۷ کیلومتر مربع (با احتساب استان زنجان)
۸٬۸۷۴٬۰۰۰ نفر
۹٬۹۹۱٬۰۰۰ نفر (با احتساب استان زنجان)
۵۲
۶۰ (با احتساب استان زنجان)
۱۵۰
۱۷۱ (با احتساب استان زنجان)

پیشینه تقسیمات کشوری

صفوی

ایران در دورهٔ صفویان به ۱۴ بیگلربیگی تقسیم شده بود. دو ایالت «آذربایجان» (شامل بیگلربیگی‌های تبریز، چخور سعد، قره‌باغ، شروان) و «خراسان» (شامل بیگلربیگی‌های هرات، مشهد، قندهار، مرو) هرکدام شامل ۴ بیگلربیگی بودند. بقیهٔ ۶ بیگلربیگی شامل «استرآباد»، «دارالمرز» (گیلان)، «کرمان»، «عراق» (ناحیه جبال در مرکز ایران)، «کردستان» و «فارس» هم به صورت مستقل اداره می‌شدند. فهرست ۴ بیگلربیگی و ۴۹ حاکم‌نشین تابع آن‌ها در ایالت آذربایجان ایران صفوی:[۱۷۷][۱۷۸]

۱. بیگلربیگی تبریز
  1. «آستارا»
  2. «مراغه و ایل مقدم»
  3. «الکاء ایل افشار» (ارومیه)
  4. «قراچه‌داغ» (ارسباران)
  5. «حورس» (چورس در چایپاره)
  6. «گاورد» (گاودول: ملکان)
  7. «قپانیات» (کاپان در سیونیک)
  8. «ورگهان» (در اهر)
  9. «گرمرود» (میانه)
  10. «ایل آدربا» (ایل ترک)
  11. «هشترود» و «طاب‌طاب» (ایل ترک طبطاب)
  12. «مدک» (مکریان)
  13. «لاهیجان» (لاجان در پیرانشهر)
  14. «ایل دنبلی» (ایل ترک)
  15. «اوجرود» (در تالش گشتاسبی)
  16. «ابدالوا» (شعبهٔ ایل ترک شاملو)
  17. «سراب»
  18. «ایل شقاقی» (ایل ترک)
  19. «زنوز» و «قلعه قارنیاق» (قلعهٔ قارنی‌یاریق در سلماس)
  20. «مشگین» (مشگین‌شهر)
  21. «الکاء انهار من مزارع مغانات» (دشت مغان)
  22. «قلعه پشک» (پسوه در پیرانشهر)
  23. «سلطان لک سلماسی» (ایل کرد در لکستان سلماس)
  24. «قراآغاج طالش» (قره‌آغاج در جلیل‌آباد)
  25. «شاهی‌سون اینالوا» (ایل ترک اینانلو)
  26. «سلطانیه» و «زنجان»
۲. بیگلربیگی چخور سعد (ایروان)
  1. «تومان نخجوان»
  2. «ماکو»
  3. «زاروزبیل» (در جنوب‌شرق دریاچه سوان)
  4. «صدرک» (سدرک)
  5. «قلعه بایزید» (دغوبایزید در آغری)
  6. «شادیلو» (ایل کرد شادلو)
  7. «دنبلی اکراد» (ایل کرد دنبلی)
  8. «معاربرد» (جرابرد در ترتر)
۳. بیگلربیگی قراباغ (قره‌باغ)
  1. «زگم» (در شمکر)
  2. «بردع»
  3. «احناباد» (در بورچالی)
  4. «جوانشیر» (طایفهٔ ترک جوانشیر)
  5. «برگشاط» (برگشاد در بردع)
  6. «قراآغاج» (در کاختی)
  7. «لوزی» (لوری) و «پنبک» (پامبک در لوری)
  8. «الکای ارسبار» (عشایر ارسباران) و «ایل بایزیدلو» (ایل ترک)
  9. «الکای سماوی» (در سلماس) و «ترگور» (در ارومیه) [احتمالاً جزء بیگلربیگی تبریز]
۴. بیگلربیگی شیروان (شروان)
  1. «سالیان» و «قبه‌قلهان» (قوبا)
  2. «ارس» (خان‌آباد در یولاخ) و «شکی»
  3. «باب‌الابواب دربند»
  4. «الپاوث» (در شماخی)
  5. «بادکوبه» (باکو)
  6. «چمشگزک» (ایل کرد) و «آغداش»

پهلوی

نقشهٔ شهرستان‌ها و بخش‌های استان آذربایجان در سال ۱۳۳۷ خورشیدی
نقشهٔ شهرستان‌ها و بخش‌های استان آذربایجان در سال ۱۳۳۷ خورشیدی
  • ۱۳۱۶٫۰۸٫۱۶: تقسیم ایران به ۵ استان و ایجاد استان شمال غرب در محدودهٔ منطقهٔ آذربایجان، براساس اولین قانون تقسیمات کشوری ایران.[۱۷۹]
  • ۱۳۱۶٫۱۰٫۱۹: تقسیم ایران به ۱۰ استان و ایجاد استان‌های سوم (آذربایجان شرقی) و چهارم (آذربایجان غربی) براساس اصلاحیهٔ اولین قانون تقسیمات کشوری ایران.[۱۸۰]
  • ۱۳۱۷٫۰۶٫۰۹: انتزاع بخش تالش (شفارود سابق) از استان آذربایجان شرقی و الحاق آن به استان یکم (گیلان).[۱۸۱]
  • ۱۳۱۹٫۰۱٫۱۷: انتزاع بخش سقز از استان آذربایجان غربی و الحاق آن به استان پنجم (کرمانشاهان).[۱۸۲]
  • ۱۳۲۲٫۱۰٫۱۴: انتزاع بخش بانه از استان آذربایجان غربی و الحاق آن به استان کرمانشاهان.[۱۸۳]
  • ۱۳۲۴٫۱۰٫۱۵: انتزاع شهرستان بیجار از استان آذربایجان غربی و قرار گرفتن آن تحت نظارت مستقیم وزارت کشور ایران.[۱۸۴]
  • ۱۳۲۵٫۰۳٫۲۷: تجمیع استان‌های آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی تحت عنوان استان آذربایجان به مرکزیت تبریز.[۱۸۵]
  • ۱۳۳۷٫۰۵٫۲۹: انتزاع دهستان ترجان از استان آذربایجان و الحاق آن به فرمانداری کل کردستان.[۱۸۶]
  • ۱۳۳۷٫۰۸٫۰۳: تفکیک استان آذربایجان (پس از ۱۲ سال و ۴ ماه و ۶ روز) به دو استان آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی و انضمام شهرستان میاندوآب به استان آذربایجان غربی.[۱۸۷]
  • ۱۳۳۹٫۰۳٫۲۱: انتزاع شهرستان آستارا از استان آذربایجان شرقی و الحاق آن به استان گیلان.[۱۶۲]
  • ۱۳۳۹٫۱۰٫۰۲: انتزاع بخش‌های تکاب و شاهین‌دژ از استان آذربایجان شرقی و الحاق آن‌ها به استان آذربایجان غربی.[۱۸۸]
  • ۱۳۷۲٫۰۱٫۲۲: تأسیس استان اردبیل و تفکیک آن از استان آذربایجان شرقی.[۱۸۹] [دورهٔ جمهوری اسلامی]

فهرست شهرستان‌های ۱۳ گانهٔ استان آذربایجان در سال ۱۳۳۷ خورشیدی:

  1. شهرستان تبریز: شامل شهرستان‌های فعلی اسکو، شبستر، آذرشهر، بستان‌آباد.
  2. شهرستان ارومیه: شامل شهرستان‌های فعلی نقده، اشنویه.
  3. شهرستان اردبیل: شامل شهرستان‌های فعلی آستارا، نمین، نیر، سرعین.
  4. شهرستان خوی: شامل شهرستان‌های فعلی سلماس، چایپاره.
  5. شهرستان مراغه: شامل شهرستان‌های فعلی میاندوآب، بناب، ملکان، شاهین‌دژ، تکاب، عجب‌شیر، چاراویماق، چهاربرج، باروق.
  6. شهرستان مهاباد: شامل شهرستان‌های فعلی بوکان، پیرانشهر، سردشت.
  7. شهرستان مرند: شامل شهرستان فعلی جلفا.
  8. شهرستان اهر: شامل شهرستان‌های فعلی هریس، ورزقان، کلیبر، خداآفرین، هوراند.
  9. شهرستان میانه
  10. شهرستان مشگین‌شهر: شامل شهرستان‌های فعلی پارس‌آباد، گرمی، بیله‌سوار، اصلاندوز، انگوت.
  11. شهرستان ماکو: شامل شهرستان‌های فعلی شوط، چالدران، پلدشت.
  12. شهرستان سراب
  13. شهرستان خلخال: شامل شهرستان فعلی کوثر.

نقشه‌ها

قدیمی

پس از امضای عهدنامه‌های گلستان (۱۸۱۳) و ترکمانچای (۱۸۲۸)

جستارهای وابسته

پانویس

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ رستم‌الحکماء، محمدهاشم، رستم التواریخ، به تصحیح مهرآبادی، میترا، تهران: دنیای کتاب، ۱۳۸۲، ص ۳۵۰.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ شعبان محمدی، احمد رضایی، بررسی عوامل خارجی مؤثر بر قومیت گرایی در آذربایجان ایران بایگانی‌شده در ۸ مارس ۲۰۲۲ توسط Wayback Machine، زاهدان: دانشگاه سیستان و بلوچستان، مجله مطالعات اجتماعی اقوام، دوره اول، شماره ۲، پاییز و زمستان ۱۳۹۷، ص ۷۷.
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ «پیش‌بینی جمعیت کل کشور به تفکیک استان و مناطق شهری و روستایی و برحسب جنس از سال ۱۳۹۶ تا ۱۴۱۵». مرکز آمار ایران. دریافت‌شده در ۶ نوامبر ۲۰۲۱.
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ «سالنامه آماری کشور – 1398 - سرزمین و آب و هوا» (PDF). مرکز آمار ایران. دریافت‌شده در ۶ نوامبر ۲۰۲۱.[پیوند مرده]
  5. Minorsky, V. ; Minorsky, V. "Ādharbaydjān (Azarbāydjān)." دانشنامه اسلام. Edited by: P.Bearman, Th. Bianquis, C.E. Bosworth, E. van Donzel and W.P. Heinrichs. Brill, 2007. Brill Online. <http://www.encislam.brill.nl/subscriber/entry?entry=islam_COM-0016%7B%7Bپیوند[پیوند مرده][پیوند مرده][پیوند مرده][پیوند مرده][پیوند مرده][پیوند مرده][پیوند مرده][پیوند مرده][پیوند مرده][پیوند مرده][پیوند مرده] مرده|date=سپتامبر ۲۰۱۹ |bot=InternetArchiveBot}} “ called in Middle Persian Āturpātākān, older new-Persian Ād̲h̲arbād̲h̲agān, Ād̲h̲arbāyagān, at present Āzarbāyd̲j̲ān, Greek ᾿Ατροπατήνη, Byzantine Greek ᾿Αδραβιγάνων, Armenian Atrapatakan, Syriac Ad̲h̲orbāyg̲h̲ān. The province was called after the general Atropates (“protected by fire”), who at the time of Alexander's invasion proclaimed his independence (328 B.C.) and thus preserved his kingdom (Media Minor, Strabo, xi, 13, 1) in the north-western corner of later Persia (cf. Ibn al-Muḳaffaʿ, in Yāḳūt, i, 172, and al-Maḳdisī, 375: Ād̲h̲arbād̲h̲ b. Bīwarasf).
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ Tadeusz Swietochowski, Brian C. Collins, Historical Dictionary of Azerbaijan, Scarecrow Press, 1999 (P66).
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ M. Behrooz, Rebels With A Cause: The Failure of the Left in Iran, I. B. Tauris; 2000 (see page 27).
  8. Boyce 1979, p. 93.
  9. لغت‌نامۀ دهخدا
  10. "Azerbaijan | region, Iran". Encyclopedia Britannica (به انگلیسی). Retrieved 2020-03-30.
  11. ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ The Encyclopaedia of Islam, Volume XI (Brill Publishers, Leiden, 2002). Article: "Zandjan", page 446.
  12. ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ ابن حوقل (۹۷۷)، صورة الارض، چاپ بیروت، ص ۴۱۹.
  13. ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ جعفری، عباس، فرهنگ گیتاشناسی، ۳/۴۷۹، تهران: مؤسسه جغرافیایی و کارتوگرافی گیتاشناسی.
  14. ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ گروهی از نویسندگان (۱۳۸۸)، سفرنامه‌های خطی فارسی، جلد ۴، تهران: نشر اختران، چاپ اول، ص ۲۵۸.
  15. Houtsma, M. Th. (1993). First Encyclopaedia of Islam 1913–1936 (reprint ed.). BRILL. ISBN 978-90-04-09796-4.
  16. Schippmann, Klaus (1989). Azerbaijan: Pre-Islamic History. Encyclopædia Iranica. pp. 221–224. ISBN 978-0-933273-95-5.
  17. Minahan, James (1998). Miniature Empires: A Historical Dictionary of the Newly Independent States. Greenwood Publishing Group. p. 20. ISBN 978-0-313-30610-5.
  18. Chamoux, François (2003). Hellenistic Civilization. John Wiley and Sons. p. 26. ISBN 978-0-631-22241-5.
  19. Bosworth A.B., Baynham E.J. (2002). Alexander the Great in Fact and fiction. Oxford University Press. p. 92. ISBN 978-0-19-925275-6.
  20. ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ دانش‌نامه‌ی ایرانیکا، ذیل: آتروپاتس-آتروپات
  21. محسنی، محمدرضا ۱۳۸۹: پان ترکیسم، ایران و آذربایجان، انتشارات سمرقند، ص۱۲۷
  22. مدخل ATROPATES در دانشنامۀ ایرانیکا[پیوند مرده]
  23. "Azerbaijan: Early History: Iranian and Greek Influences". U.S. Library of Congress. Retrieved 7 June 2006.
  24. «Minorsky, V. ; Minorsky, V. "Azerbaijan" Encyclopaedia of Islam. Edited by: P. Bearman, Th. Bianquis, C.E. Bosworth, E. van Donzel and W.P. Heinrichs. Brill , 2007. Brill Online». بایگانی‌شده از اصلی در ۱۸ مه ۲۰۲۴. دریافت‌شده در ۲۴ نوامبر ۲۰۱۰.
  25. آذربایجان. اسکای لین دهلی نو. ۲۰۱۴.
  26. Minorsky, V. ; Minorsky, V. "Ādharbaydjān (Azarbāydjān)." Encyclopaedia of Islam. Edited by: P.Bearman, Th. Bianquis, C.E. Bosworth, E. van Donzel and W.P. Heinrichs. Brill, 2007. Brill Online “ called in Middle Persian Āturpātākān, older new-Persian Ād̲h̲arbād̲h̲agān, Ād̲h̲arbāyagān, at present Āzarbāyd̲j̲ān, Greek ᾿Ατροπατήνη, Byzantine Greek ᾿Αδραβιγάνων, Armenian Atrapatakan, Syriac Ad̲h̲orbāyg̲h̲ān. The province was called after the general Atropates (“protected by fire”), who at the time of Alexander's invasion proclaimed his independence (328 B.C.) and thus preserved his kingdom (Media Minor, Strabo, xi, 13, 1) in the north-western corner of later Persia (cf. Ibn al-Muḳaffaʿ, in Yāḳūt, i, 172, and al-Maḳdisī, 375: Ād̲h̲arbād̲h̲ b. Bīwarasf).
  27. K. Shippman, "Azerbaijan: Pre-Islamic History" in Encyclopædia Iranica In the Achaemenid period Azerbaijan was part of the satrapy of Media. When the Achaemenid empire collapsed, Atropates, the Persian satrap of Media, made himself independent in the northwest of this region in 321 B.C. Thereafter Greek and Latin writers named the territory Media Atropatene or, less frequently, Media Minor (e.g. Strabo 11.13.1; Justin 23.4.13). The Middle Persian form of the name was (early) Āturpātākān, (later) Ādurbādgān) whence the New Persian Ādarbāyjān
  28. محسنی، محمدرضا ۱۳۸۹: پان ترکیسم، ایران و آذربایجان، انتشارات سمرقند، ص۳۱
  29. این دو پیمان در مجلهٔ ایران‌شناسی، ج ۱، شمارهٔ ۳، چاپ ۱۹۸۹، رویهٔ ۴۵۸ تحت عنوان «آذربایجان کجاست» توسط جلال متینی چاپ شده است.
  30. منبع یک: In fact, the very name “Azerbaijani” was not widely used until the 1930s; before that Azerbaijani intellectuals were unsure whether they should call themselves Caucasian Turks, Muslims, Tatars, or something else”(Kauffman 2001:56 Kaufman, S. (2001), Modern Hatreds: The Symbolic Politics of Ethnic War, Cornell University Press.) “ منبع دو: The concept of Azeri identity barely appears at all before 1920. Up until that point Azerbaijan had been a purely geographical area. Before 1924, the Russians called Azeri Tatars "Turk" or "Muslims" Roy, O. (2007), The new Central Asia, I.B. Tauris
  31. احمد کسروی، شهریاران گمنام، تهران، انتشارات امیر کبیر، چ ۵، ۱۳۵۷، صفحه‌های ۲۵۵ الی ۲۵۷
  32. http://www.iranicaonline.org/articles/azerbaijan-index دانشنامه ایرانیکا مدخل آذربایجان
  33. ۳۳٫۰ ۳۳٫۱ Vasily Bartold Bartold V.V. , "Sochineniia", volume II, part 1, "Vostochnoi Literatury" Publishers, Moscow, 1963, p. 703
  34. ۳۴٫۰ ۳۴٫۱ ایرانشهر، شماره ۲، مورخ ۱۸ اکتبر ۱۹۲۳، صفحات ۹۵ تا ۱۰۳
  35. Recasting Oneself, Rejecting the Other: Pan-Turkism and Iranian Nationalism By: Dr. Touraj Atabaki Van Schendel, Willem(Editor). Identity Politics in Central Asia and the Muslim World: Nationalism, Ethnicity and Labour in the Twentieth Century. London, , GBR: I. B. Tauris & Company, Limited, 2001. p 80. Khiyabani and his fellow Democrats, in order to dissociate themselves from the Transcaucasians, decided to change the name of Iranian Azerbaijan to Azadistan (Land of Freedom). (34) By way of justifying this decision, they referred to the important ‘heroic role’ Azerbaijan had played in the struggle to establish the Constitution in Iran which, in their view, warranted adopting the name Azadistan. (35)
  36. CHRONOLOGY OF IRANIAN HISTORY PART 1 iranicaonline.org
  37. R. Zadok, "Mannea" in Encyclopædia Iranica [۱] It is unlikely that there was any ethnolinguistic unity in Mannea. Like other peoples of the Iranian plateau, the Manneans were subjected to an ever increasing Iranian (i.e. Indo-European) penetration. Boehmer's analysis of several anthroponyms and toponyms needs modification and augmentation. Melikishvili (1949, p. 60) tried to confine the Iranian presence in Mannea to its periphery, pointing out that both Daiukku (cf. Schmitt, 1973) and Bagdatti were active in the periphery of Mannea, but this is imprecise, in view of the fact that the names of two early Mannean rulers, viz. Udaki and Azā, are explicable in Old Iranian terms.
  38. A) "Mede" Encyclopædia Britannica 2008 (Encyclopædia Britannica Online) 16 January 2008 <http://www.britannica.com/eb/article-9051719>. B) Andrew Dalby, Dictionary of Languages: the definitive reference to more than 400 languages, Columbia University Press, 2004, pg 278. C) Gwendolyn Leick, Who's Who in the Ancient Near East, Routledge, Published 2001. pg 192 D) Ian Shaw, Robert Jameson, A Dictionary of Archaeology, Blackwell Publishing, 1999. E) Sabatino Moscati, Face of the Ancient Orient, Courier Dover Publications, Published 2001. pg 67 F) John Prevas, Xenophon's March: Into the Lair of the Persian Lion, Da Capo Press, 2002. pg 20. G) I.M. Diakonoff, "Media" In Cambridge History of Iran (ed. William Bayne Fisher, Ilya Gershevitch), Volume 2. Pg 140 "Archaeological evidence for the religion of the Iranian-speaking Medes of the.." H) Amélie Kuhrt, "The Persian Empire, Volume 1", Chp 2: Medes, Routledge, 2007. excerpt from pg 19: "The early history of the western Iranians (Medes and Persian) is a thorny problem..." I) John Curtis, British Museum, 2000, 2nd edition. pg 34: "They were an Indo-European people who, like the related Persians, spoke an Iranian language" J) "Encyclopedia of Indo-European Culture or EIEC, edited by J. P. Mallory and Douglas Q. Adams, published in 1997 by Fitzroy Dearborn. pg 30: "..and the Medes (Iranians of what is now north-west Iran).."
  39. مشکور، محمدجواد، نظری به تاریخ آذربایجان، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، انتشارات کهکشان، چاپ دوم ۱۳۷۵، گنجینهٔ ایران: ۲۱. ص۱۸۸.
  40. شاهنامه. جلد پنجم. جنگ بزرگ کیخسرو، ص ۳۳۰
  41. https://sanad.um.ac.ir/index.php?option=com_mag&view=htmlpage&id=1004&hp=4091&lang=fa
  42. م. چامچیان، تاریخ ارمنیان، کتاب۳، ونیز۱۷۸۶.
  43. (نظری به تاریخ آذربایجان، ج ۱، تهران ۱۳۳۹، ص ۱۵۲)
  44. شاو٬استانفوردجی. تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید (سه جلد)٬ترجمه محمد رمضان زاده٬مشهد ٬آستان قدس رضوی، ۱۳۷۰.
  45. The Four Generals of the Sasanian Empire: Some Sigillographic Evidence. Istituto Italiano per l'Africa e l'Oriente, Conferenze 14, Roma, 2001
  46. Eranshahr nach der Geographie des Ps. Moses Xoranac'i, by Joseph Marquart/Markwart, Berlin, 1901
  47. Jamasp Ji Minocheher ji Jamasp -Asana, The pahlavi texts: Contained in the Codex MK copied in 1322 A. C. by the scribe mehr -Awan Kai-Khusru, Vol 2, Fort Printing Press, Bombay, 1913, pp. 14-18.
  48. تورج دریایی، شهرستان‌های ایرانشهر: نوشته‌ای به زبان فارسی میانه دربارهٔ تاریخ، حماسه و جغرافیای باستانی ایران؛ ترجمه شهرام جلیلیان، تهران، توس: ۱۳۸۸، صص ۲۲، ۲۳، ۲۶، ۲۷.
  49. علی جعفری، فرشید جعفری، نگاهی گذرا به وضعیت ایلام در دوره ساسانی، تهران: دانشگاه تهران، دوفصلنامه پژوهش در تاریخ، سال دوم، پاییز ۱۳۹۰ شماره ۳ (پیاپی ۴)، ص ۱۳۱.
  50. تئودور نولدکه، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ترجمه عباس زریاب، تهران: انجمن آثار ملی، ۱۳۷۸، ص ۱۸۵.
  51. منبع: استرابو، کتاب جغرافی، دفتر یازهم: [۲] And then on the north by the Ocean as far as the mouth of the Caspian Sea; and then on the east by this same sea as far as the boundary between Albania and Armenia, where empty the rivers Cyrus and Araxes, the Araxes flowing through Armenia and the Cyrus through Iberia and Albania; and lastly, on the south by the tract of country which extends from the outlet of the Cyrus River to Colchis, which is about three thousand stadia from sea to sea, across the territory of the Albanians and the Iberians, and therefore is described as an isthmus. ... The other part is Atropatian Media, which got its name from the commander Atropates, who prevented also this country, which was a part of Greater Media, from becoming subject to the Macedonians. Furthermore, after he was proclaimed king, he organized this country into a separate state by itself, and his succession of descendants is preserved to this day, and his successors have contracted marriages with the kings of the Armenians and Syrians and, in later times, with the kings of the Parthians.... Their royal summer palace is situated in a plain at Gazaca, and their winter palace in a fortress called Vera, which was besieged by Antony on his expedition against the Parthians. This fortress is distant from the Araxes, which forms the boundary between Armenia and Atropene, two thousand four hundred stadia, according to Dellius, the friend of Antony, who wrote an account of Antony's expedition against the Parthians, on which he accompanied Antony and was himself a commander.
  52. The Natural History of Pliny by John Bostock, M.D. , F.R.S, and H.T. Riley, Esq. , B.A. , Vol. II, published in 1890, pages 27-28 “ Adjoining the other front of Greater Armenia, which runs down towards the Caspian Sea, we find Atropatene, which is separated from Otene, a region of Armenia, by the river Araxes; Gazae is its chief city, distant from Artaxata four hundred and fifty miles, and the same from Ecbatana in Media, to which country Atropatene belongs
  53. Minorsky, V. ; Minorsky, V. "Ādharbaydjān (Azarbāydjān)." Encyclopaedia of Islam. Edited by: P.Bearman, Th. Bianquis, C.E. Bosworth, E. van Donzel and W.P. Heinrichs. Brill, 2007. Brill Online. <http://www.encislam.brill.nl/subscriber/entry?entry=islam_COM-0016%7B%7Bپیوند[پیوند مرده] مرده|date=سپتامبر ۲۰۱۹ |bot=InternetArchiveBot}}>
  54. MacKenzie, David Niel (1998). "Ērān, Ērānšahr". Encyclopædia Iranica. 8. Costa Mesa: Mazda. http://www.iranicaonline.org/articles/eran-eransah بایگانی‌شده در ۱۳ مارس ۲۰۱۷ توسط Wayback Machine.. Accessed online versuib on April 12, 2010.
  55. Encyclopedia Britannica, Encyclopædia Britannica. 2007. Encyclopædia Britannica Online. 4 May 2007 <http://www.britannica.com/eb/article-32148>:The list of provinces given in the inscription of Ka'be-ye Zardusht defines the extent of the empire under Shapur, in clockwise geographic enumeration: (1) Persis (Fars), (2) Parthia, (3) Susiana (Khuzestan), (4) Maishan (Mesene), (5) Asuristan (southern Mesopotamia), (6) Adiabene, (7) Arabistan (northern Mesopotamia), (8) Atropatene (Azerbaijan), (9) Armenia, (10) Iberia (Georgia), (11) Machelonia, (12) Albania (eastern Caucasus), (13) Balasagan up to the Caucasus Mountains and the Gate of Albania (also known as Gate of the Alans), (14) Patishkhwagar (all of the Elburz Mountains), (15) Media, (16) Hyrcania (Gorgan), (17) Margiana (Merv), (18) Aria, (19) Abarshahr, (20) Carmania (Kerman), (21) Sakastan (Sistan), (22) Turan, (23) Mokran (Makran), (24) Paratan (Paradene), (25) India (probably restricted to the Indus River delta area), (26) Kushanshahr, until as far as Peshawar and until Kashgar and (the borders of) Sogdiana and Tashkent, and (27), on the farther side of the sea, Mazun (Oman)
  56. البلدان نوشته ابن فقیه ابوبکر احمد بن اسحاق همدانی ترجمه مختصر حسن مسعودی از البلدان از انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، سال ۱۳۴۹هجری خورشیدی، در صفحات ۱۲۸ و ۱۳۰
  57. ابن رسته، اعلاق الانفیسه، ترجمه حسین قره چانلو، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۵، ص ۱۲۲۱۲۲
  58. ابواسحق ابراهیم، اصطخری، المسالک و الممالک، به اهتمام ایرج افشار، تهران علی و فرهنگی، ۱۳۶۸، صص ۱۵۵، و نیز و. ک به: ابوالفدا تقویم البدان، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۴۹،>هر یک از این سه اقلیم، اقلیم بزرگی است که به سبب تداخل در یکدیگر، ارباب فن هر سه را در ذکر و تصویر به یکجا آورده‌اند<ص ۴۴۲.
  59. محمد، ابن حوقل، سفرنامه ابن حوقل (ایران در صوره‌الارض)، ترجمه و توضیح جعفر شعار، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۶، ص ۸۱
  60. Hudud al-Alam ("the regions of the world"): a Persian geography, 372 A.H. -982 A.D. , translated and explained by V. Minorsky; with the preface by V.V. Barthold. Karachi: Indus Publications, 1980. pg 77 Another river, called Aras, rises on the eastern side of the Armenian mountains, from a place adjoining the Rum. Taking the eastern direction it flows on until, having skirted Vartan and followed the frontier between Adharbadhagan, Armenia, and Arran, it joins the Khazar sea
  61. المقدسی (اصل عربی): «فأما الران فإنها تکون نحو الثلث من الإقلیم فی مثل جزیرة بین البحیرة ونهر الرس ونهر الملک یشمقها طولاً، قصبتها برذعة ومن مدنها: تفلیس، القلعة، خنان، شمکور، جنزة، یردیج، الشما خیة، شروان، باکوه، الشا بران، باب‌الأبواب، الأبخان، قبلة، شکی، ملازکرد، تبلا. وأما أرمینیة فإنها کورة جلیلة رسمها أرمینی بن کنظر بن یافث بن نوح ومنها ترتفع الستور والزلالی الرفیعة کثیرة الخصائص قصبتها دبیل ومن مدنها: بدلیس، خلاط، أرجیش، برکری، خوی، سلماس، أرمیة، داخرقان، مراغة، أهر، مرند، سنجان، قالیقلا، قندریة، قلعة یونس، نورین. وأما آذربیجان فإنها کورة اختطها اذرباذ بن بیوراسف بن الأسود بن سام بن نوح علیه السلام قصبتها وهی مصر الإقلیم أردبیل بها جبل مساحته مائة وأربعون فرسخاً کله قری ومزارع یقال أن به سبعین لساناً کثرة خیرات أردبیل منه. أکثر بیوتهم تحت‌الأرض ومن مدنها: رسبة، تبریز، جابروان، خونج، المیا نج، السراة، بروی، ورثان، موقان، میمذ، برزند. فإن زعم زاعم أن بدلیس من إقلیم أقور واستدل بأنها کانت فی ولایات بنی حمدان أجیب بأنه لما ادعاها أهل الإقلیمین جعلناها من هذا لانا وجدنا لها نظیراً فی الاسم وهی تفلیس، وأما الولایات فلیست حجة فی هذا الباب الا تری أن سیف الدولة کانت له قنسرین والرقة ولم یقل أحد أن الرقة من الشام» منبع: الکتاب: أحسن التقاسیم فی معرفة الأقالیم المؤلف: المقدسی البشاری مصدر الکتاب: الوراق برگرفته از: http://islamport.com/d/3/bld/1/2/13.html بایگانی‌شده در ۸ آوریل ۲۰۱۶ توسط Wayback Machine
  62. ذکر یا قزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ترجمه عبدالرحمن شرفکندی (هژار) تهران، مؤسسه علمی اندیشه جوان، ۱۳۶۶، ص ۶۵
  63. نزهت‌القلوب حمدالله مستوفی ص 75 ناشر: دنیای کتاب، تاریخ نشر سال 1362 به اهتمام گای لیسترنج/ آذربایجان در سیر تاریخ ایران ص 77- رحیم رئیس نیا
  64. حمدالله مستوفی، نزهت القلوب، به تصحیح گای لسترنج، تهران دنیای کتاب، ۱۳۶۳، صص ۷۵ الی ۸۹.
  65. آذربایجان در موج خیز تاریخ، مقدمه کاوه بیات، نشر شیرازه سال 1379 ص 106و 107 (زیرنویس)، کتاب " بستان السیاحه زین العابدین شیروانی، تهران، بی تا ، انتشارات کتابخانه سنایی ص 32
  66. متن عربی گفته یاقوت چنین است: «حد اذربیجان من بردعه مشرقاً الی ارزنجان مغرباً، یتصل و حدها من جهه الشمال بیلاد الدیلم، و الطرم و هو اقلیم واسع و من مشهور مدائنها: تبریز، و هی الیوم قصبتها و اکبر مدنها و کانت قصبتها قدیماً المراغه و من مدنها خوی و سلماس، و ارمیه، و اردبیل و مرند و غیرذالک» ابوعبدالله یاقوت بن عبدالله، یاقوت حموی، معجم البدان، ج ۱، (بیروت، دارصادر، ۱۹۵۵ م). ص ۱۲۸.
  67. محمد جواد مشکور، جغرافیایی تاریخی ایران باستان، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۲، ص ۲۹۵
  68. یاقوت حموی، برگزیده مشترک، ترجمه محمد پروین گنابادی، تهران
  69. دکتر حسین آلیاری،>نام شهرها و وضع راه‌های آذربایجان در قرون نخستین اسلامی نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، ص ۸۳
  70. نقشه‌های موجود پیش از قرن بیستم آن را جنوب ارس ترسیم کرده‌اند Rouben Galichian , "Historic Maps of Armenia: The Cartographic Heritage",I. B. Tauris (July 23, 2004)(pg 9-10):"In accounts and maps produced prior to 1918, the region of Iran called Azerbaijan or Aderbaijan(also known as Atropatene, which is the old version of Azerbaijan) has always been to the south of Arax(es) River, which is the border of Iran and Armenia today.... This territory, prior to being called Azerbaijan, was called Albania (Arran), which included the various khanates (khan's districts) of Derband, Shirvan, Daghestan, Talish, Shusha and Moghan بنگرید به نقشه ابن حوقل، ادریسی، استخری و حدود صد+ نقشه در این کتاب.
  71. Tadeusz Swietochowski, Russia and Azerbaijan: A Borderland in Transition (New York: Columbia University Press, 1995. pg 16 and the formation of the two gubernias of Eastern Transcaucasia resulted in territorial block that the “Shirvanis” or “Arranis” would regard as the core of their homeland. Even the term Azerbaijan, although seldom used for the territory north of Araxes, began to appear in the works of European scholars or journalists. ”
  72. ابن رسته از جغرافی نگاران سده سوم و اوایل سده چهارم هجری، در کتاب خود تحت عنوان اعلاق‌النفیسه، در مورد حدود آذربایجان چنین نوشته است: حوزه‌های آذربایجان عبارتند از: اردبیل و مرند، باخروان، ورثان و مراغه و حوزه‌های ارمینیه به قرار زیر است: اران و جرزان، نشوی، خلاط، دبیل و سراج و صغدبیل باخیس و ارجیش، سیجان، شهرباب ابواب، ابن رسته، اعلاق الانفیسه، ترجمه حسین قره چانلو، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۵، ص ۱۲۲ /منبع دو: ابن واضح یعقوبی می‌نویسد: «خزر بر همهٔ شهرهای ارمنستان دست یافته پادشاهی می‌داشتند که «خاقان» گفته می‌شد. او را جانشینی بود که او را «یزید بلاش» می‌گفتند و بر آران و جزران و بسفرجان و سیسجان حکومت می‌کرد و این استان را ارمنستان چهارم می‌گفتند که قباد پادشاهی ایران فتح کرد» احمد بن ابی یعقوب، البلدان. ترجمه دکتر ابراهیم آیتی، تهران، ۱۳۵۶, ص ۱۴۵
  73. Ben Fowkes, Ethnicity and ethnic conflict in the post-communist world (Basingstoke: Palgrave, 2002) pg 30 “ In fact, in medieval times the name 'Azarbaijan' was applied not to the area of present independent Azerbaijan but to the lands to the south of Araxes river, now part of Iran. The lands to the north west of the Araxes were known as Albania; the lands to the north east, the heart of present-day post-Soviet Azerbaijan, were known as Sharvan (or Shirwan) and Derbent
  74. مارکورات، ایرانشهر، شماره ۲، مورخ ۱۸ اکتبر ۱۹۲۳، صفحات ۹۵ تا ۱۰۳
  75. Vasily Bartold Bartold V.V. , "Sochineniia", volume II, part 1, "Vostochnoi Literatury" Publishers, Moscow, 1963, p. ۷۰۳ اصل روسی: В. В. Бартольд. Сочинения. Том ۲/۱, с.۷۰۳ «Ширван никогда не употреблялся в том смысле, чтобы он охватывал территорию теперешней Азербайджанской республики. Ширван — это небольшая часть с главным городом Шемахой, а такие города, как Гянджа и др. , никогда в состав Ширвана не входили, и если нужно было бы придумать термин для всех областей, которые объединяет сейчас Азербайджанская Республика, то, скорее всего, можно было бы принять название Арран, но термин Азербайджан избран потому, что когда устанавливалась Азербайджанская Республика, предполагалось, что персидский и этот Азербайджан составят одно целое, так как по составу населения они имеют очень большое сходство. На этом основании было принято название Азербайджан, но, конечно, теперь, когда слово Азербайджан употребляется в двух смыслах — в качестве персидского Азербайджана и особой республики, приходится путаться и спрашивать, какой Азербайджан имеется в виду: Азербайджан персидский или этот Азербайджан?.»
  76. (Bert G. Fragner, ‘Soviet Nationalism’: An Ideological Legacy to the Independent Republics of Central Asia ’ in” in Van Schendel, Willem(Editor). Identity Politics in Central Asia and the Muslim World: Nationalism, Ethnicity and Labour in the Twentieth Century. London , GBR: I. B. Tauris & Company, Limited, 2001.) In the case of Azerbaijan , there is another irrational assault on sober treatment of history to be witnessed: its denomination. The borders of historical Azerbaijan crossed the Araxcs to the north only in the case of the territory of Nakhichevan. Prior to 1918, even Lenkoran and Astara were perceived as belonging not to Azerbaijan proper but to Talysh, an area closely linked to the Caspian territory of Gilan. Since antiquity, Azerbaijan has been considered as the region centered around Tabriz , Ardabil, Maraghch, Orumiych and Zanjan in today's (and also in historical) Iran. The homonym republic consists of a number of political areas traditionally called Arran. Shirvan, Sheki, Ganjeh and so on. They never belonged to historical Azerbaijan , which dates back to post-Achaemcnid, Alexandrian 'Media Atropatene'. Azerbaijan gained extreme importance under (and after) the Mongol Ilkhanids of the thirteenth and fourteenth centuries, when it was regarded as the heartland of Iran.
  77. “ The use of the term "Azerbaijan" requires clarification, as well. Although Azerbaijan was a geographical entity in the eighteenth and nineteenth centuries, the term was only used to identify the province in northwestern Persia. The Safavids, at one time, for revenue purposes, included some of the lands north of the Arax River as part of the province of Azerbaijan. This practice gradually fell out of use after the fall of the Safavids. To Mirza Jamal and Mirza Adigozal Beg, as well as other eighteenth and nineteenth-century authors, Azerbaijan referred to the region located south of the Arax River. George A. Bournoutian, “Two Chronicles on The History of Karabagh: Mirza Jamal Javanshir’s Tarikh-e Karabagh and Mirza Adigozal Beg’s Karabagh-name”, Mazda Publisher, California (2004). Pg XV
  78. Michael P. Croissant The Armenian-Azerbaijan conflict: Causes and Implications Greenwood Publishing Group, 1998 "In 387 A.D. , the kingdom of Armenia was partitioned between Byzantium and Sassanid empire in Iran, with Arsakh becoming part of the IRanian province of Albania"
  79. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی ج ۱، ص ۱۹۹
  80. و. و. بارتولد، گزیده مقالات تحقیقی، ترجمه و گردآوری کریم کشاورز، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۸، ص ۶۷.
  81. Professor Ben Fowkes: Ben Fowkes, Ethnicity and ethnic conflict in the post-communist world (Basingstoke: Palgrave, 2002) pg 30:
  82. مارکورات، ایرانشهر، شماره ۲، مورخ ۱۸ اکتبر ۱۹۲۳، صفحات ۹۵ تا ۱۰۳
  83. C.E. Bosworth, "ŠERVĀNŠAHS" in Encyclopædia Iranica. Excerpt 1: "ŠERVĀNŠAHS (Šarvānšāhs), the various lines of rulers, originally Arab in ethnos but speedily Persianized within their culturally Persian environment" Excerpt 2:"). Just as an originally Arab family like the Rawwādids in Azerbaijan became Kurdicized from their Kurdish milieu, so the Šervānšāhs clearly became gradually Persianized, probably helped by intermarriage with the local families of eastern Transcaucasia; from the time of Manučehr b. Yazid (r. 418-25/1028-34), their names became almost entirely Persian rather than Arabic, with favored names from the heroic national Iranian past and with claims made to descent from such figures as Bahrām
  84. ۸۴٫۰ ۸۴٫۱ Minorsky, V. ; Minorsky, V. "Ādharbaydjān (Azarbāydjān)." Encyclopaedia of Islam. Edited by: P.Bearman, Th. Bianquis, C.E. Bosworth, E. van Donzel and W.P. Heinrichs. Brill, 2007. Brill Online. <http://www.encislam.brill.nl/subscriber/entry?entry=islam_COM-0016%7B%7Bپیوند[پیوند مرده] مرده|date=سپتامبر ۲۰۱۹ |bot=InternetArchiveBot}}> Historically the territory of the republic corresponds to the Albania of the classical authors (Strabo, xi, 4; Ptolemy, v, 11), or in Armenian Alvan-k, and in Arabic Arran. The part of the republic lying north of the Kur (Kura) formed the kingdom of Sharwan (later Shirwan). After the collapse of the Imperial Russian army Baku was protectively occupied by the Allies (General Dunsterville, 17 August-14 September 1918) on behalf of Russia. The Turkish troops under Nuri Pasha occupied Baku on 15 September 1918 and reorganized the former province under the name of Azarbayd̲j̲ān—as it was explained, in view of the similarity of its Turkish-speaking population with the Turkish-speaking population of the Persian province of Ādharbaydjān.
  85. ابن حوقل، صورةالارض، ترجمه جعفر شعار، ص۱۰۰–۸۱; نیز مراجعه کنید به: ابوالفداء، تقویم البلدان، ترجمه عبدالحمید آیتی، ص۴۴۳.
  86. Vasily Bartold Bartold V.V. , "Sochineniia", volume II, part 1, "Vostochnoi Literatury" Publishers, Moscow, 1963, p. ۷۰۳ ↑ Vasily Bartold Bartold V.V. , "Sochineniia", volume II, part 1, "Vostochnoi Literatury" Publishers, Moscow, 1963, p. ۷۰۳ اصل روسی: В. В. Бартольд. Сочинения. Том 2/1, с.703 «Ширван никогда не употреблялся в том смысле, чтобы он охватывал территорию теперешней Азербайджанской республики. Ширван — это небольшая часть с главным городом Шемахой, а такие города, как Гянджа и др. , никогда в состав Ширвана не входили, и если нужно было бы придумать термин для всех областей, которые объединяет сейчас Азербайджанская Республика, то, скорее всего, можно было бы принять название Арран, но термин Азербайджан избран потому, что когда устанавливалась Азербайджанская Республика, предполагалось, что персидский и этот Азербайджан составят одно целое, так как по составу населения они имеют очень большое сходство. На этом основании было принято название Азербайджан, но, конечно, теперь, когда слово Азербайджан употребляется в двух смыслах — в качестве персидского Азербайджана и особой республики, приходится
  87. (Bartold V.V,Sochineniia, Tom II, chast 1,Moscow,1963,p.703) اصل روسی: ↑ Vasily Bartold Bartold V.V. , "Sochineniia", volume II, part 1, "Vostochnoi Literatury" Publishers, Moscow, 1963, p. ۷۰۳ اصل روسی: В. В. Бартольд. Сочинения. Том ۲/۱, с.۷۰۳ «Ширван никогда не употреблялся в том смысле, чтобы он охватывал территорию теперешней Азербайджанской республики. Ширван — это небольшая часть с главным городом Шемахой, а такие города, как Гянджа и др. , никогда в состав Ширвана не входили, и если нужно было бы придумать термин для всех областей, которые объединяет сейчас Азербайджанская Республика, то, скорее всего, можно было бы принять название Арран, но термин Азербайджан избран потому, что когда устанавливалась Азербайджанская Республика, предполагалось, что персидский и этот Азербайджан составят одно целое, так как по составу населения они имеют очень большое сходство. На этом основании было принято название Азербайджан, но, конечно, теперь, когда слово Азербайджан употребляется в двух смыслах — в качестве персидского Азербайджана и особой республики, приходится
  88. “ Although the proclamation restricted its claim to the territory north of the Araxes, the use of the name Azerbaijan would soon bring objections from Iran. In Teheran, suspicions were aroused that the Republic of Azerbaijan served as an Ottoman device for detaching the Tabriz province from Iran. Likewise, the national revolutionary Jangali movement in Gilan, while welcoming the independence of every Muslim land as a "source of joy", asked in its newspaper if the choice of the name Azerbaijan implied the new republic's desire to join Iran. If so, they said, it should be stated clearly, otherwise Iranians would be opposed to calling that republic Azerbaijan. Consequently, to allay Iranian fears, the Azerbaijani government would accommodatingly use the term Caucasian Azerbaijan in its documents for circulation abroad.
  89. Touraj Atabaki, "Azerbaijan: ethnicity and the struggle for power in Iran ", I.B.Tauris, 2000. pg 50: "On 27 may 1918, when the new republic of Azerbaijan was founded in the territory lying north of the Araxes River and to the south-east of Trancaucasia, the adoption of the name Azerbaijan caused consternation in Iran and especially among Azerbaijani intellectuals. Khiyabani and his fellow Democrats, in order to dissociate themselves from the Transcaucasians, decided to change the name of the provide to Azadistan (Land of Freedom). By way of justifying the decision, they referred to the important "heroic role" Azerbaijan had played in the struggle to establish the Constitution in Iran which, in ther view, warranted adopting the new name Azadistan. "
  90. چگونگی و چرایی نامگذاری جمهوری آذربایجان - برگرفته از روزنامه جنگل این مقاله درشماره ۲۴ روزنامه جنگل (نشریه نهضت جنگل) مورخه ۲۳ ربیع‌الثانی۱۳۳۶ هجری قمری برابر با ۱۷ بهمن ۱۲۹۶ خورشیدی به قلم ناشناس چاپ شده بود. متن کامل این مقاله را در کتاب مجموعهٔ روزنامه‌های جنگل در صفحات ۱۶۳–۱۶۱ می‌توانید ببینید. مشخصات کتاب:نام کتاب:مجموعهٔ روزنامه‌های جنگل-به کوشش: امیر نعمتی لیمائی-ناشر و محل نشر: امیدمهر، مشهد-سال نشر: ۱۳۸۹-قطع کتاب: رحلی-تعداد صفحات: ۲۴۰-
  91. In reply, Iranshahr published an article by J. Marquart, the eminent German Iranist of the early twentieth century, which dealt with the historical bonds exisiting between Azerbaijan and the rest of Iran. At the end of the article, there appeared a poem by ‘Aref, the Iranian radical Constitutionalist poet, denouncing the Turkish language. “(Azerbaijan: Ethnicity and Autonomy in the Twentieth-Century Iran (London, IB Tauris, 1993). Pg 55)
  92. احمد کسروی، شهریاران گمنام، تهران، انتشارات امیرکبیر، ج ۵، ۱۳۵۷، صص ۵۷–۲۵۵
  93. مشکور، محمدجواد، جغرافیای تاریخی ایران باستان، ص ۲۷۲.
  94. رضا، عنایت الله، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد ۷، «اران»، چاپ اول: ۱۳۷۵، تهران، صص ۴۲۱ تا ۴۲۴
  95. R. N. FRYE, Encyclopedia of islam , volume 1 , "ARRAN" , ISBN 90-04-08114-3, page 660-661
  96. احمد کسروی، شهریاران گمنام، تهران: امیرکبیر، ۱۳۵۳، صص ۲۵۹–۲۵۸
  97. محمد بن حریر طبری، تاریخ طبری یا تاریخ الرسل و الملوک، جلد ۵، ترجمه و تلخیص ابوعلی بلعمی، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: اساطیر، ۱۳۶۲، ص ۱۹۷۹.
  98. محمدحسن بن علی اعتماد السلطنه، مرآة البلدان‏، ۴ جلد، به تصحیح: عبدالحسین نوایی، هاشم محدث، جلد ۱، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۶۷، ص ۳۹.
  99. حسین آلیاری، نام شهرها و وضع راه‌های آذربایجان در قرون نخستین اسلامی بایگانی‌شده در ۸ مارس ۲۰۲۲ توسط Wayback Machine، نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، دوره ۳۲، شماره ۱۳۲، بهار و تابستان ۱۳۶۳، ص ۸۳.
  100. پرونده:Persian(IRAN) Empire 1747.jpg
  101. Frederik Coene (2009), THE CAUCASUS: an introduction, APPENDIX I: CONFUSING TERMS, New York: Routledge, 2009, pp. 256.
  102. ابوالحسن غفاری کاشانی، گلشن مراد، به اهتمام غلامرضا طباطبایی مجد، تهران: زرین، ۱۳۶۹.
  103. محمدجعفر خورموجی، تاریخ حقایق: حقایق الاخبار ناصری، به کوشش حسین خدیوجم، تهران: زوار، ۱۳۴۴، ص ۲۵۴.
  104. محمد خالقی مقدم، آذربایجان در ادوار مختلف تاریخی، نشریه موج بیداری، شماره ۱۰۴، سه‌شنبه ۲ مرداد ۱۳۸۶، ص ۴.
  105. Peel, M. C. , Finlayson, B. L. , and McMahon, T. A. : Updated world map of the Köppen-Geiger climate classification, Hydrol. Earth Syst. Sci. , 11, 1633-1644, doi:10.5194/hess-11-1633-2007, 2007.
  106. http://www.iranicaonline.org/articles/mogan-parent-i-ii
  107. https://ensani.ir/fa/article/298635/نشانه-های-تالشی-در-مناطق-تات-زبان-خلخال
  108. [Britannica https://books.google.com/books?id=xw9GAQAAIAAJ&q=azerbaijan+iran+britannica+kurd+azeri+armenian&dq=azerbaijan+iran+britannica+kurd+azeri+armenian&hl=en&sa=X&ved=0ahUKEwiphferq6XeAhXs6YMKHVASCkgQ6AEIIjAA]
  109. کرزن، ۱۳۷۳: ۶۵۸ و ۶۹۶.
  110. "ADHARBAYDJAN",THE ENCYCLOPAEDIA OF ISLAM,vol.1
  111. ۱۱۱٫۰ ۱۱۱٫۱ «دائرة المعارف بزرگ اسلامی:آذری (آذربایجان)». www.cgie.org.ir. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۰۵-۳۰.
  112. منبع یکم: شهاب الدین عبدالله یاقوب الحموی، مجمع البلدان - داراصلدر بیروت - ۱۹۸۴ فَهْلَو: بالفتح ثم السکون ولام ویقال فهلة. قال حمزة الأصبهانی فی کتاب التنبیه کان کلام الفرس قدیماً یجری علی خمسة ألسنة وهی الفهلویة والدریة والفارسیة والخوزیة والسریانیة فأما الفهلویة فکان یجری بها کلام الملوک فی مجالسهم وهی لغة منسوبة إلی فهلة. وهو اسم یقع علی خمسة بلدان أصبهان والری وهمذان وماء نهاوند وأذربیجان، منبع دوم: ابن‌ندیم، الفهرست، ترجمه محمدرضا تجدد، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۶، ص ۲۲. فأما الفهلویّة فمنسوبٌ إلی فهله اسم یَقعُ علی خمسةِ بُلدان و هی أصفهان و الرّی و همدان و ماه نهاوند و أذربیجان وأما الدریة فلغةُ مُدُنِ المدائن و بها کان یتکلّم من بباب الملک و هی منسوبة إلی حاضرة الباب و الغالب علیها من لغة أهل خراسان و المشرق و اللغة أهل بلخ وأما الفارسیّة فتکلّم بها الموابدة والعلماء و أشباههم و هی لغة أهل فارس وأما الخوزیّة فبها کان یتکلّم الملوک و الأشراف فی الخلوة و مواضع اللّعب واللّذّة و مع الحاشیة وأما السّریانیّة فکان یتکلّم بها أهل السّواد و المکاتبة فی نوعٍ من اللّغة بالسّریانی فارسی (= اما فهلوی منسوب است به فهله که نام نهاده شده است بر پنج شهر: اصفهان و ری و همدان و ماه نهاوند و آذربایجان؛ و دری لغت شهرهای مداین است و درباریان پادشاه بدان زبان سخن می‌گفتند و منسوب است به مردم دربار و لغت اهل خراسان و مشرق و لغت مردم بلخ بر آن زبان غالب است. اما فارسی کلامی است که موبدان و علما و مانند ایشان بدان سخن گویند و آن زبان مردم اهل فارس باشد. اما خوزی زبانی است که ملوک و اشراف در خلوت و مواضع لعب و لذت با ندیمان و حاشیت خود گفتگو کنند. اما سریانی آن است که مردم سواد بدان سخن رانند).
  113. Minorsky, V (1986). "Ādharbaydjān". Encyclopaedia of Islam. 1 (2nd ed ed.). Leiden: Brill. p. 188-191.
  114. «AZERBAIJAN vii. The Iranian Language of Azerb – Encyclopaedia Iranica». www.iranicaonline.org. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۰۵-۳۰.
  115. ۱۱۵٫۰ ۱۱۵٫۱ ۱۱۵٫۲ https://www.britannica.com/place/Azerbaijan/Cultural-life#ref481438
  116. گرانتوفسکی، ادوین آرویدوویچ، تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، تهران: پویش، ۱۳۵۹، ص ۱۹.
  117. ۱۱۷٫۰ ۱۱۷٫۱ راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، جلد ۳، تهران: امیرکبیر، ۱۳۵۴، ص ۲.
  118. بارتولد، واسیلی ولادیمیروویچ، جایگاه مناطق اطراف دریای خزر در تاریخ جهان اسلام، ترجمه لیلا ربن‌شه، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۵، ص ۱۶۶.
  119. آژند، یعقوب، تاریخ ایران: دوره صفویان، جامی، تهران: جامی، ۱۳۸۰، ص ۵۳۶.
  120. بارتولد، واسیلی ولادیمیروویچ، جایگاه مناطق اطراف دریای خزر در تاریخ جهان اسلام، ترجمه لیلا ربن‌شه، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۵، ص ۱۲۸.
  121. شرلی، آنتونی، سفرنامه برادران شرلی، تهران: نگاه، چاپ اول، ۱۳۸۷، ص ۲۳۰.
  122. اولئاریوس، آدام، سفرنامه آدام الئاریوس بخش ایران، ترجمه احمد بهپور، تهران: سازمان انتشاراتی و فرهنگی ابتکار، ۱۳۶۳، ص ۱۲۰.
  123. اعتماد السلطنه، محمد حسن بن علی، مرآة البلدان، جلد ۱، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۶۷، صص ۴۲–۴۱.
  124. شاردن، ژان، سفرنامه شاردن، تهران: توس، ۱۳۷۲، جلد ۳، ص ۹۴۶.
  125. کرزن، ۱۳۷۳: ۶۸۲.
  126. ۱۲۶٫۰ ۱۲۶٫۱ کرزن، ۱۳۷۳: ۷۰۴.
  127. رشوند، محمدعلی بن محمد زمان، مجمل رشوند، تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب، ۱۳۷۶، ص ۳۱.
  128. «نتایج سرشماری ایران در سال ۱۳۹۵». درگاه ملی آمار. بایگانی‌شده از اصلی (اکسل) در ۲۰ شهریور ۱۴۰۲.
  129. فراهانی، حسن، روزشمار تاریخ معاصر ایران، جلد ۲، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۵، صف ۳۱۴.
  130. سهام‌الدوله، یارمحمدخان یزدانقلی، سفرنامه‌های سهام‌الدوله بجنوردی، نویسنده: شادلو، خاور بی‌بی، محقق: روشنی، قدرت‌الله، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴، ص ۲.
  131. گای لسترنج، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۷، ص ۱۷۷.
  132. کرزن، ۱۳۷۳: ۷۰۳–۷۰۲.
  133. کرزن، ۱۳۷۳: ۱۵۶.
  134. «لغتنامه دهخدا، کرد».
  135. هدایت، مهدیقلی، خاطرات و خطرات، تهران: زوار، ۱۳۸۵، ص ۴۴۷.
  136. «Learn About Kurdish Religion | The Kurdish Project» (به انگلیسی). The Kurdish Project. دریافت‌شده در ۲۰۱۸-۰۱-۰۵.
  137. کیوان حسینی (۹ آذر ۱۳۹۴). «آنها که ماندند آن سوی ارس، آن‌ها که ماندند این سوی ارس». رادیو فردا. دریافت‌شده در ۲۱ آذر ۱۳۹۴.
  138. کرزن، ۱۳۷۳: ۶۹۳.
  139. کرزن، ۱۳۷۳: ۶۹۵.
  140. Yepiskoposian, L.; et al. (2011). "The Location of Azaris on the Patrilineal Genetic Landscape of the Middle East (A Preliminary Report)". Iran and the Caucasus. 15 (1): 73–78. doi:10.1163/157338411X12870596615395.
  141. http://www.ncbi.nlm.nih.gov/pmc/articles/PMC1808191/
  142. Derenko, M. , Malyarchuk, B. , Bahmanimehr, A. , Denisova, G. , Perkova, M. , Farjadian, S. , & Yepiskoposyan, L. (2013). Complete Mitochondrial DNA Diversity in Iranians. PloS one, 8(11), e80673.
  143. https://journals.plos.org/plosone/article?id=10.1371/journal.pone.0041252
  144. https://www.sid.ir/fa/Journal/ViewPaper.aspx?id=143615
  145. https://www.bbc.com/persian/science/2012/05/120515_l10_ashrafian_clarification
  146. https://onlinelibrary.wiley.com/doi/10.1111/j.1744-313X.2007.00723.x
  147. ««حسن زیرک»، حافظ موسیقی کردی/شعیب خسروی». kurdpress.com. دریافت‌شده در ۲۰۲۱-۱۲-۰۴. کاراکتر soft hyphen character در |نشانی= در موقعیت 42 (کمک)
  148. ««بلبل کردستان» ١٠٠ ساله شد». kurdpress.com. دریافت‌شده در ۲۰۲۱-۱۲-۰۴. کاراکتر C1 control character در |نشانی= در موقعیت 44 (کمک)
  149. «تاریخچه مرکز». صداوسیمای آذربایجان شرقی. بایگانی‌شده از اصلی در ۶ نوامبر ۲۰۲۱. دریافت‌شده در ۶ نوامبر ۲۰۲۱.
  150. «در آن‌سوی ارس». پایگاه اطلاع‌رسانی صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران. بایگانی‌شده از اصلی در ۶ نوامبر ۲۰۲۱. دریافت‌شده در ۶ نوامبر ۲۰۲۱.
  151. «رادیو شهر مراغه روزانه چهار ساعت برنامه پخش می‌کند». خبرگزاری جمهوری اسلامی. دریافت‌شده در ۶ نوامبر ۲۰۲۱.
  152. «تاریخچه صداوسیمای مرکز آذربایجان غربی». صداوسیمای مرکز آذربایجان غربی. بایگانی‌شده از اصلی در ۶ نوامبر ۲۰۲۱. دریافت‌شده در ۶ نوامبر ۲۰۲۱.
  153. «معرفی مرکز». صداوسیمای مرکز اردبیل. بایگانی‌شده از اصلی در ۲ نوامبر ۲۰۲۱. دریافت‌شده در ۶ نوامبر ۲۰۲۱.
  154. «تاریخچه صدا و سیمای مرکز زنجان». صداوسیمای مرکز زنجان. بایگانی‌شده از اصلی در ۲۶ اکتبر ۲۰۲۰. دریافت‌شده در ۶ نوامبر ۲۰۲۱.