گویش کاشمری (ترشیزی) - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
گویش کاشمری | |
---|---|
کاشمِری | |
زبان بومی در | ایران استان خراسان رضوی |
منطقه | شهرستان کاشمر شهرستان خلیلآباد شهرستان بردسکن بخشهایی از شهرستان مهولات |
شمار گویشوران | ۲۶۶٬۱۲۸ نفر (بدون تاریخ) |
الفبای فارسی | |
کدهای زبان | |
ایزو ۳–۶۳۹ | – |
گویش کاشمری یا گویش تُرشیزی از دسته گویشهای زبان فارسی در استان خراسان رضوی است که مردم منطقهٔ ترشیز یعنی شهرستان کاشمر، شهرستان خلیلآباد، شهرستان بردسکن و بخشهایی از شهرستان مهولات (بهویژه روستاهای شمسآباد و سلطانآباد) به آن سخن میگویند. اگرچه گویش ناحیهٔ کوهسرخ و دهستان کوهپایه بردسکن که بخشی از ترشیز میباشد کوهسرخی است.[۱] این گویش به گویشهای شهرستان تربت حیدریه، شهرستان نیشابور و شهرستان قوچان نزدیکی دارد.[۲]
منطقه ترشیز
[ویرایش]نام این منطقه در نوشتههای قدیم ترشیز، کشمر و پشت و گونههای دیگری از این سه نام آمده است[۳] منطقهٔ ترشیز از دیدگاه جغرافیای تاریخی شامل شهرستانهای کاشمر، خلیلآباد و بردسکن و کوهسرخ و بخشهایی از شهرستانهای تربت حیدریه و مهولات را در بر میگیرد.[۴][۵]
تبارشناسی
[ویرایش]گویش کاشمری، از گونههای گویشی زبان فارسی دری است. ایران کلباسی گویش کاشمری را در گروه گویشهای منطقه خراسان و در گروه زبانهای ایرانی نو جنوب غربی دستهبندی نموده است.[۶] اما بر پایه دیدگاه ایوانف (Gilbert Vladimir lvanov؛ خاورشناس روس در مقاله Notes on the ethnology of Khurasan منتشر شده در The Geographical journal در فوریه ۱۹۲۶م)؛ گویش ترشیز و گناباد، تشکیلدهنده گروه گویشی مرکزی خراسان است. او گویشهای خراسانی را در سه گروه اصلی شمالی (نیشابور-جوین)، مرکزی (ترشیز - گناباد) و جنوبی (قائن-تون-بیرجند) تقسیمبندی نموده است.
گویش ترشیز
[ویرایش]در پژوهشی که تحت نظارت کتابخانه دانشنامه جهان اسلام انجام شده، گویش کاشمری (ناحیه ترشیز) به عنوان یکی از گویشهای خراسان مورد بررسی قرار گرفته است.[۷] ایوانف، خاورشناس روس، گویشهای خراسانی را در سه گروه اصلی شمالی، مرکزی و جنوبی تقسیمبندی نموده است و گویش ناحیه ترشیز را در گروه گویشی خراسان مرکزی شناختهست.[۸]
علیاکبر خلیلی، بخشی از کتاب «فرهنگ مردم کاشمر (فولکلور): نگاهی به فرهنگ عامهٔ ترشیز کهن» را به گویش مردم این ناحیه اختصاص داده و به معرفی گویشها، واژگان، اصطلاحات و ضربالمثلهای رایج در این گویش پرداخته است.[۹] همچنین دو پژوهش پایاننامهای دربارهٔ گویش مردم این بخش با عنوانهای «بررسی گویش کاشمر» (اسحاقی، دانشگاه فردوسی مشهد، ۱۳۷۹)[۱۰] «بررسی دستوری لهجهٔ کاشمر» (پورموسی، دانشگاه سیستان و بلوچستان، ۱۳۹۰)[۱۱] و یک مقاله با عنوان «بررسی و توصیف ساختمان فعل در گویش کاشمر» (بهآبادی، گردهمایی انجمن ترویج زبان و ادب فارسی ایران، ۱۳۹۳)[۱۲] در دست است.
کلید واژهها
[ویرایش]ردیف | کاشمری | فارسی |
---|---|---|
۱ | مَدَر، نَنَه | مادر |
۲ | پی یَر | پدر |
۳ | بُِرار، گَگَ | برادر |
۴ | دَدَ | خواهر |
۵ | خَلو، دِیی | دایی |
۶ | شو | شوهر |
۷ | خُش | مادر شوهر، مادر زن |
۸ | خُسُر | پدر شوهر، پدر زن |
۹ | حولی، خَنَه، اُغال | خانه |
۱۰ | مِیدو، وِردَر | بیرون |
۱۱ | فِلِکَه | میدان |
۱۲ | میلان | کوچه |
۱۳ | مین، میندو، مییو | داخل |
۱۴ | دُلَخت | گرد و خاک |
۱۵ | گِلَدَ، گَل، قِرَدَ | چرخ |
۱۶ | لَخَ | فرسوده، خراب |
۱۷ | یِکَه | تنها |
۱۸ | شَخلَه | تند و سریع |
۱۹ | وِیستیدَن، اَستیدَن | ایستادن |
۲۰ | اَخمَخ | احمق |
۲۱ | صَبو | صابون |
۲۲ | دُوری | بشقاب |
۲۳ | چِقَل | سفت، بد بدن |
۲۴ | ساغُل | زنده باد، آفرین |
۲۵ | میس | مس |
۲۶ | شین | شن |
۲۷ | گیل | گل |
۲۸ | اَفتو | آفتاب |
۲۹ | تُو | تاب، گشت و گذار، تب |
۳۰ | نو | نان، غذا |
۳۱ | اُو | آب |
۳۲ | گُو | گاو |
۳۳ | شُو | شب |
۳۴ | خُو | خواب |
۳۵ | تَرو، رو | چهره، صورت |
۳۶ | نِماشُم | غروب |
۳۷ | دیوال، دیفال | دیوار |
۳۸ | قُچاق، چُغُند | بزرگ |
۳۹ | جِوَنَه | گوساله (جانور جوان) |
۴۰ | اَستُندَن، گیریفتَن | گرفتن، خریدن |
۴۱ | غِلبِر | غربیل |
۴۲ | دِی | بازی |
۴۳ | شِمال | باد ملایم |
۴۴ | وَخِ، بِخِز | برخیز |
۴۵ | مونج | زنبور |
۴۶ | گُسبند | گوسفند |
۴۷ | شُم | شام، شب |
۴۸ | لینگ، پِ | لنگ، پا |
۴۹ | کِلیک، اَنگوشت | انگشت |
۵۰ | اَوست، زاچ | حامله |
۵۱ | شِگم | شکم |
۵۲ | گُردَ | پهلو |
۵۳ | بُر | جمعی از افراد |
۵۴ | زِنگیچَ | آرنج |
۵۵ | ریجَ | رخت آویز |
۵۶ | جیر | کش، نوعی چرم |
۵۷ | رِنگی | موسیقی شاد |
۵۸ | دُو | هرگونه مراسم |
۵۹ | چَندِ | چه اندازه |
۶۰ | نییَ | نیست |
۶۱ | دِشمُم، دُِشنام، فاش | فحش |
۶۲ | لُک | جمع |
۶۳ | بِلقَست | نوعی گیاه |
۶۴ | کَق | نارس |
۶۵ | اَخکوک | زردآلو نارس |
۶۶ | تِرِقَنَ | ترقه |
۶۷ | لُو، لَفچ | لب |
۶۸ | چُی | چای |
۶۹ | کُوش | کفش |
۷۰ | کُوک | کبک |
۷۱ | چُمبَ | تنبیه کردن |
۷۲ | وِرمُخت | به عهده |
۷۳ | یِلَ | ول |
۷۴ | دِر | دیر |
۷۵ | اَلو | آتش |
۷۶ | مُستُِراب | مستراح، سرویس بهداشتی |
۷۷ | اَفتَوَ | آفتابه |
۷۸ | دیکو | مغازه |
۷۹ | خوردی | کوچک |
۸۰ | مَ | بگیر |
۸۱ | تاختَ، از مَلَ | تا موقع |
۸۲ | کُخ | کرم |
۸۳ | کِلپَسَ | مارمولک |
۸۴ | بَلیش مار | خرخاکی |
۸۵ | چینگ | نوک |
۸۶ | بوک | گونه |
۸۷ | چِنَق | چانه |
۸۸ | نَک، دندو | دندان |
۸۹ | اَختلات | صحبت کردن |
۹۰ | پَلَ | تیکه |
۹۱ | مِکینَ | چاه آب |
۹۲ | سَرگو | انباشته شدن مدفوع حیوانات |
۹۳ | پَلِز | زمین کشاورزی |
۹۴ | گُوچَ | گودال کوچک |
۹۵ | زِر | زیر |
۹۶ | باد | ناراحت |
۹۷ | جِرق | روشن کردن زغال |
۹۸ | چُوری | النگو |
۹۹ | پِشکِلَفچ | پر حرف، فضول |
۱۰۰ | کَلَف | فک |
۱۰۱ | کَلَفچ | فک و دهان |
۱۰۲ | شُخ | چرک بدن |
۱۰۳ | سِلاخ، قال | سوراخ |
۱۰۴ | پِندَری | پنداری، فکر میکنی |
۱۰۵ | اِشتُوکی | عجله داشتن |
۱۰۶ | کُلُنگ | کلنگ |
۱۰۷ | دِلِنگو | آویزان |
۱۰۸ | صِبا | فردا |
۱۰۹ | اُو گِردو | ملاقه بزرگ |
۱۱۰ | پِیغُر، پِیغُرغُر | نوعی قارچ |
۱۱۱ | بِل | بیل |
۱۱۲ | رِگ | ریگ |
۱۱۳ | مِخ | میخ |
۱۱۴ | دِگ | دیگ |
۱۱۵ | کِرَت | بار، مرتبه |
۱۱۶ | تُوِستو | تابستان |
۱۱۷ | نِسَر، سَیَه | سایه |
۱۱۸ | بانگ | بانک |
۱۱۹ | چَرَ | شاگردک |
۱۲۰ | پوفَک | پفک |
۱۲۱ | ریخماسوک | شخص ضعیف و لاغر |
۱۲۲ | سِر | یک نوع واحد اندازهگیری، نداشتن اشتها |
۱۲۳ | خِفتی | گردنبند |
۱۲۴ | کِلیکی، انگوشتر | انگشتر |
۱۲۵ | اِشکاف | کشو |
۱۲۶ | تُِسمَ | کمربند |
۱۲۷ | خِدِ | با، به همراه |
۱۲۸ | پوشت | پشت |
۱۲۹ | اَنَ، بُک، وَ | علامت تعجب |
۱۳۰ | خا | خب، قبول است |
۱۳۱ | پور | پر |
۱۳۲ | جیشت | زشت |
۱۳۳ | خُنوک | بیمزه و مسخره |
۱۳۴ | شُوگیر | تاریکی صبح |
۱۳۵ | هَمالان، اَلانِ گی، آلان | الان |
۱۳۶ | پرِتُو | پرت کردن، انداختن |
۱۳۷ | اَفتُو | آفتاب |
۱۳۸ | گِیی | رابطه جنسی |
۱۳۹ | بو | بود |
۱۴۰ | جَلَ | تگرگ |
۱۴۱ | چِرَغو | چراغان، مهمانی(شب نشینی) |
۱۴۲ | تِراک | ترک، شکاف |
۱۴۳ | دوشنَ، دیشُو | دیشب |
۱۴۴ | چُخت | سقف |
۱۴۵ | لوطی | دستودلباز، خواننده |
۱۴۶ | جِلِسقَ | جلیقه و رخت شبیه آن |
شعر گویشی
[ویرایش]یکی از نمودهای گویشی بخش ترشیز (کاشمر بزرگ)، سروده شدن شعرهایی درخور با پیرامون و شرایط بومی این بخش است. قطعه زیر دربارهٔ «فصل انگور باز کردن» (چیدن میوه انگور) است.[۱۳]
وَخِزن برِم بِ جِ باغ انگورا ر وا کِنِم | گِلّه هارِ کشمیشار از همدِگَ سِوا کِنِم | |
وَخِزِن بِرِم که مِیما دِگَ چَشم برا ماین | ما بَیَد روزیمار از میما بِرِم پیدا کِنِم | |
مِدَنُم که سختَ از صُب تا نِماشُم دِ جِ باغ | دِ هَوِ گَرُم بِرِمُ کارا رِ روبرا کِنِم | |
وَلِ ای روزا همَش لطف خدایَ به ماها | ما بَیَد صَبِر کِنِمُ کارِ خدار نگا کِنِم | |
مینِ ای باغا خودش بهشت مایَ دِ زمی | چِ قِشَنگَ دِ جِ باغاهُم خدا خدا کِنِم | |
فصل انگور واکِنی فصل بهارَ بِرِ ما | وَخِزِن بِرِم ب جِ باغ انگورا ر واکِنِم |
ضربالمثلها
[ویرایش]ردیف | کاشمری | مفهوم |
---|---|---|
۱ | کَم بُخُر کِلپورَ مَخُر | کنایه از این است که اگر در خوردن زیاده روی نکنیم مجبور نیستیم با دوا و داروی تلخ معالجه بشویم[۱۴] |
۲ | خَرِ مُردُمِ بِس نیم بَر سِوار ری | وسیله ای که از خودت نیست باید با احتیاط برانی |
۳ | اَگر به دُرو نُبرَنِت مِنگالتِ اَزِت نِمِستَنَن | یعنی اگر این کار نفعی برایت نداشته باشد ضرر هم نمیکنی |
۴ | سَگ قافله باش خُورد خَنَ مَباش | کنایه از اینکه تمام کارهای خانه را به بچه کوچک میگفتند |
۵ | اَجَل سگ کِه مِرسَ نو چُپور مُدُزدَ | وقتی مقام بالاتری در جهت تنبیه زیردستی که بهانه ای به دستش داده برآید |
۶ | گُو که پِنوم بوقَ بُخرَ آشکار مِزَیَ | کنایه از اینکه هر کار بدی عاقبت ندارد و رسوایی به بار میآورد |
۷ | از بی سِگی رِسمو دِ گِردَن شغال کِردِم | در مورد افراد پرتوقعی به کار میرود که سطح تمایلات و خواستههایشان بسیار بالا ولی امکانات و توانایی شان بسیار کم است |
۸ | مرغ شا رو مِخ تخم مِنَ | کنایه از شانس زیاد |
۹ | وِر مال مُردمُ مَکو جِوَنی / از تو مِستَنَن خجل مِمَنی | با چیزی که برای تو نیست پز نده |
۱۰ | گُو کوش گُو مُکشَ کُلاغَجَ روزگار بِی مِتَ | دربارهٔ کسانی که قدر امکاناتشان را نمیدانند و به راحتی آن را از دست داده و فدای دیگران میکنند |
۱۱ | بِ جوق نِمِری بُرو ب مَلَ | اگر کار آسان را انجام ندهی کار مشکلتری به تو میدهند |
۱۲ | از خاک وِرخِستَ دِ خَکِستَر نشسته | بعد از حل یک مشکل دچار مشکل بزرگتر میشود |
جستارهای وابسته
[ویرایش]منابع
[ویرایش]- ↑ «کوهسرخ، دارای بیشترین جاذبه طبیعی در استان». عصر سبزوار. دریافتشده در ۲۱ اکتبر ۲۰۲۳.
- ↑ محمدیان، مجتبی (۲۰۲۲-۱۲-۲۲). «گویش نیشابوری». تک کارت نیشابور. دریافتشده در ۲۰۲۳-۰۸-۰۱.
- ↑ خسروی، محمدرضا. تاریخ کاشمر. مشهد: آستان قدس رضوی، ۱۳۷۲، ص۱۳–۱۴.
- ↑ کاشمر. نشریه پاژ، بهار و تابستان ۱۳۸۵، ش۵، ص۱۲۳.
- ↑ بردسکن. نشریه پاژ، بهار و تابستان ۱۳۸۵، ش۵، ص۱۵.
- ↑ کلباسی، فرهنگ توصیفی گونههای زبانی ایران، ۱: ۳۵.
- ↑ نجفیان، آرزو. زبانها و گویشهای خراسان. تهران: کتاب مرجع، ۱۳۹۳، ص۱۰۱.
- ↑ نجفیان، آرزو. زبانها و گویشهای خراسان. تهران: کتاب مرجع، ۱۳۹۳، ص۳۳.
- ↑ خلیلی، علیاکبر. فرهنگ مردم کاشمر (فولکلور). کاشمر: کشمر، ۱۳۹۱، ص۲۷۰–۳۲۲.
- ↑ اسحاقی، ا. بررسی گویش کاشمر. دانشگاه فردوسی مشهد، ۱۳۷۹
- ↑ پورموسی، زهرا. بررسی دستوری لهجهٔ کاشمر. دانشگاه سیستان و بلوچستان، ۱۳۹۰
- ↑ بهآبادی، راضیه. بررسی و توصیف ساختمان فعل در گویش (کاشمر). نهمین همایش بینالمللی زبان و ادب فارسی، ۱۳۹۳، ص۹۷۹–۹۹۳
- ↑ اشعری با لهجه کاشمری برای فصل انگور باز کنی وبگاه کاشمری، ۶ شهریور ۱۳۹۱
- ↑ قوژدی، محمد جعفرنژاد (۲۰۱۴-۰۴-۱۲). «ضربالمثل کاشمری (قوژدی)». پایگاه اطلاعرسانی روستای قوژد. دریافتشده در ۲۰۲۴-۰۵-۰۷.